دیوار کاربران


saman580
saman580
۱۳۹۲/۰۵/۰۸

دل من خستگيات خيلي زياده ميدونم

دل من تنهاييات پرازسواله ميدونم

دل من خنديدنت فقط تو خوابه ميدونم

دل من ارزوهات نقش برابه ميدونم

دل من تحملت مثله يه كوهه ميدونم

دل من عاشقيات مثل جنونه ميدونم

دل من صبوري و كسي سراغت نمياد

دل من خسته اي و صدا ازت در نمياد

دل من اميد تو فقط بايد خدا باشه

دل من تنهاييات بايد پر از دعا باشه

saman580
saman580
۱۳۹۲/۰۵/۰۸

صد مسافـــــــر آمد اما هيچكس عاشــــــق نبـــود...

هيچ كس حتي خودش هم با خودش صـــادق نبود...

هيچ كـــــــس آينه اي از آب در دســـتش نداشت ...

توشه اي جز كوله بار خواب ،در دستش نداشت ...

هيچ كس بي چتر در بــــــــاران شــيدايي نرفت ...

هيچ كس تا گــــــــم شدن تـــا مرز پيدايي نرفت ...

هيچ كس با همرهــــش از فصل دل كندن نگفت ...

از مسافر ، از سفـر ، از شوق ، از رفتن نگفت ...

هركسي دربُغضِ مه،راهي به جايي جست و رفت..

دست از مشق سفر ، از عاشقي ها شست و رفت..

از كسي ردّي ، نشاني ، خاطــــــري پيدا نبود ....

راه بـود..و..راه بـود..و..راه بـود

saman580
saman580
۱۳۹۲/۰۵/۰۷

مي تپــد دل ز فراقـت , ز بــرم دور مرو

بنگـر اشکــم و از چشــــم تـرم زود مرو

اگر اکنــــون ننـــشيني به کنـارم نفسي

ترسم اي مـَه که نبيني دگرم , زود مرو

نکنم شکـوه که دير آمده اي بـر سر مـن

جان مـــن دير چو آيي به سرم , زود مرو

ميــرود جان ز تنــم , جان من آخــر بنشين

نظـــرت سيـــر نـديـد , از نظـــرم زود مرو

نفــس از سينه ي تنگــم به صعوبت خيزد

زود بــاشــد کـــه نبينــي اثــرم , زود مرو

saman580
saman580
۱۳۹۲/۰۵/۰۷

در آغوشم بگير بگذار براي آخرين بار گرمي دستت را حس کنم

و مرا ببوس تا با هر بوسه ات به آسمان پرواز کنم

نگاهم کن و التماسم را در چشمانم بخوان

قلبم به پايت افتاده است نرو

لرزش دستانم و سستي قدمهايم را نظاره کن

تنها تو را مي خواهم بگذار دوباره در نگاهت غرق شوم

و بگذار دوباره در آغوشت به خواب روم

نــــرو.....

نگذار دوباره تنها شوم....

نــــرو.....

saman580
saman580
۱۳۹۲/۰۵/۰۷

تو همسفر طلايي خورشيدي

يک باغ پر از ستاره کليدي

اي کاش در آن زمان که مي رفتي زود

از غربت انتظار مي پرسيدي

saman580
saman580
۱۳۹۲/۰۵/۰۷

..شايد سالها بعد...

... در گذر جاده ها ...

...بي تفاوت از کنار هم بگذريم ...

...و ...

...بگوييم ...

...چقد شبيه خاطراتم بود...

... اين غريبه ....

saman580
saman580
۱۳۹۲/۰۵/۰۷

عشق پرواز بلندي‌ست مرا پر بدهيد

به من انديشة از مرز فراتر بدهيد

من به دنبال دل گمشده‌اي مي‌گردم

يك پريدن به من از بال كبوتر بدهيد

تا درختان جوان، راه مرا سد نكنند

برگ سبزي به من از فصل صنوبر بدهيد

يادتان باشد اگر كار به تقسيم كشيد

باغ جولان مرا بي‌در و پيكر بدهيد

آتش از سينة آن سرو جوان برداريد

شعله‌اش را به درختان تناور بدهيد

تا كه يك نسل به يك اصل خيانت نكند

به گلو فرصت فرياد ابوذر بدهيد

عشق اگر خواست، نصيحت به شما، گوش كنيد

تن برازندة او نيست، به او سر بدهيد

دفتر شعر جنون‌بار مرا پاره كنيد

يا به يك شاعر ديوانة ديگر بدهيد

saman580
saman580
۱۳۹۲/۰۵/۰۷

عشق یعنی خاطرات بی غبار، دفتری از شعر و از عطر بهار ،

عشق یعنی یک تمنا یک نیاز ، زمزمه از عاشقی با سوز و ساز

عشق یعنی چشم خیس مست او ، زیر باران دست تو در دست او .

............*****............

هر انکه يار خواهد يار بسيار

وليکن فرق دارد يار با يار

دل من سايه لطف تو ميخواهد

وگرنه سایه دیوار بسیارس

............*****............

مجنون با انگشت روی خاک مینوشت :
لیلی لیلی...
پرسیدند چه میکنی؟
گفت چون میسر نیست من را کام او ...
عشق بازی میکنم بانام او ...

............*****............

قفس داران سکوتم را شکستند

دل داعم صبورم را شکستند

به جرم پا به پای عشق رفتن

پرو بال عبورم را شکستند

مرا از خلوتم بیرون کشیدند

چه بی پروا حضورم را شکستند

تمنا در نگاهم موج میزد

ولی رویای درونم را شکستند

............*****............

بر خاک بخواب نازنین ، تختی نیست

آواره شدن حکایت سختی نیست

از پاکی اشک های خود فهمیدم

لبخند همیشه راز خوشبختی نیست .

saman580
saman580
۱۳۹۲/۰۵/۰۷

عشق یعنی شب نخفتن تا سحر



عشق یعنی مستی و دیوانگی



عشق یعنی با جهان بیگانگی



عشق یعنی سر به دار اویختن



عشق یعنی اشک حسرت ریختن عشق یعنی در جهان رسوا شدن



عشق یعنی مست و بی پروا شدن



عشق یعنی سوختن و ساختن



عشق یعنی زندگی را باختن



عشق یعنی انتظار و انتظار



عشق یعنی هر چه بینی عکس یار



عشق یعنی دیده بر در دوختن



عشق یعنی لحظه های التهاب



عشق یعنی در فراقش سوختن



عشق یعنی لحظه های ناب ناب



عشق یعنی سوز نی اه شباب



عشق یعنی شاعری دل سوخته



عشق یعنی اتشی افروخته



عشق یعنی با گلی گفتن سخن



عشق یعنی خون لاله بر چمن



عشق یعنی شعله بر خرمن زدن



عشق یعنی رسم دل برهم زدن



عشق یعنی با پرستو پر زدن



عشق یعنی عالمی راز و نیاز



عشق یعنی همچو یوسف قعر چاه



عشق یعنی بیستون کندن به دست



عشق یعنی همچو من شیدا شدن



عشق یعنی قطره و دریا شدن



عشق یعنی یک شقایق غرق خون



عشق یعنی درد و محنت در درون



عشق یعنی معنی رنگین کمان

saman580
saman580
۱۳۹۲/۰۵/۰۷

عشق یعنی درد و محنت در درون...
عشق یعنی یك تبلور یك سرود...
عشق یعنی قطره و دریا شدن...
عشق یعنی یك شقایق غرق خون...
عشق یعنی زاهد اما بت پرست...
عشق یعنی همچو من شیدا شدن...
عشق یعنی همچو یوسف قعر چاه...
عشق یعنی بیستون كندن بدست...
عشق یعنی آب بر آذر زدن...
عشق یعنی چون محمد پا به راه...
عشق یعنی عالمی راز و نیاز...
عشق یعنی با پرستو پرزدن...
عشق یعنی رسم دل بر هم زدن...
عشق یعنی یك تیمم یك نماز...
عشق یعنی سر به دار آویختن...
عشق یعنی اشك حسرت ریختن...
عشق یعنی شب نخفتن تا سحر...
عشق یعنی سجده ها با چشم تر...
عشق یعنی مستی و دیوانگى...
عشق یعنی خون لاله بر چمن...
عشق یعنی شعله بر خرمن زدن...
عشق یعنی آتشی افروخته...
عشق یعنی با گلی گفتن سخن...
عشق یعنی معنی رنگین كمان...
عشق یعنی شاعری دلسوخته...
عشق یعنی قطره و دریا شدن...
عشق یعنی سوز نی آه شبان...
عشق یعنی لحظه های التهاب...
عشق یعنی لحطه های ناب ناب...
عشق یعنی دیده بر در دوختن...
عشق یعنی در فراقش سوختن...
عشق یعنی یك سلام و یك درود...
عشق یعنی انتظار و انتظار...
عشق یعنی هر چه بینی عكس یار...
عشق یعنی سوختن یا ساختن...
عشق یعنی زندگی را باختن...
عشق یعنی در جهان رسوا شدن...
عشق یعنی مست و بی پرو ا شدن...

عشق یعنی با جهان بیگانگى...