دیوار کاربران


aliehsan195
aliehsan195
۱۳۹۷/۰۸/۱۵

قلب، مهمانخانه نيست که آدم‌ ها بيايند دو سه ساعت يا دو سه روز توی آن بمانند و بعد بروند.
قلب، لانه‌ ی گنجشک نيست که در بهار ساخته بشود و در پاييز باد آن را با خودش ببرد.
قلب، راستش نمی دانم چيست؟
اما اين را می دانم که فقط جای آدمهای خيلی خيلی خوب است!
برای همیشه…

farsheed
farsheed
۱۳۹۷/۰۸/۱۱

زندگی

برای زیبا زندگی نکردن،
کوتاهی عمر را بهانه نکن…
عمر کوتاه نیست…
ما کوتاهی می کنیم!!
زندگی، لحظه به لحظه اش غنیمت است، فرصت است، شانس است، عشق است…

hamed1373
hamed1373
۱۳۹۷/۰۸/۱۱

سردرگمی فقط اونجایی که فریدون میگه؛

دلم با رفتنت تنگ و
دلم با بودنت خون‌ـه!

آدم که آدمه، حتی خدا هم اگه بود می‌موند چه کنه.....

@Barcod | ali

nnn
nnn
۱۳۹۷/۰۸/۱۱


nnn
nnn
۱۳۹۷/۰۸/۱۱


hamed1373
hamed1373
۱۳۹۷/۰۸/۱۰


amir_sakett
amir_sakett
۱۳۹۷/۰۸/۰۸

بازاریابی اجازه‌ای و مخ‌زنی!

یکی از آخرین ورژن‌ها و متد‌ها (روش‌ها) در حوزۀ بازاریابی، کسب اجازه از مخاطبه!

مثال: بنده یک تارنمایی (وب‌سایتی) دارم و شما مخاطبان و مشتریانش هستید

اگه بخوام طبق روش اصولی براتون تبلیغات بفرستم یا رایانامه (ایمیل) یا پیامک یا هر چی،

قبل از ارسال، ازتون اجازه می‌گیرم و می‌پرسم:

اگه مایل باشید مثلاً هفته‌ای یک‌بار براتون خبرنامۀ تارنمامونو از طریق رایانامه براتون بفرستیم.

خُب تنها در صورتی براتون ارسال می‌کنیم که شما چنین اجازه‌ای رو به ما بدین و اعلام کنین!

حالا ربطش با مخ‌زنی چیه؟

عزیزم، دنیای بافرهنگ و توسعه‌یافته، برحسب تجربه و شعور،

اکنون به این نتیجه رسیده که باید به مخاطبت احترام بذاری

و مزاحمتی حتی با ارسال یک پیام تبلیغاتی براش ایجاد نکنی پس

ما نیز بهتره به این شعور و فرهنگ برسیم که بین خودمون و گاو و خر یک تفاوتی ایجاد کنیم

یعنی این‌که سرمونو نندازیم پایین و بدون اجازه وارد چت یک دختر نشیم!

اگه دلت یه هم‌زبون می‌خواد یا یه هم‌هوس یا هر چی

بهتره که قبلش براش یه پیام بفرستی و بنویسی که:

بنده به این دلایل و با این نیت می‌خوام باهاتون چت کنم و اگه اجازه بفرمایید

خدمتتون برسم.

همین!

aliehsan195
aliehsan195
۱۳۹۷/۰۷/۳۰

مراقب باشید چیزهایی را که دوست دارید بدست‌آورید وگرنه ناچار خواهید بود چیزهایی را که بدست آورده‌اید دوست داشته‌باشید. “جرج برنارد شاو”

saeed1360
saeed1360
۱۳۹۷/۰۷/۲۵

از من گذشت و دست برایم تکان نداد
حتی برای بوسه‌ی آخر زمان نداد

آغوش باز کردم و صیاد کهنه کار
فرصت به قدر لمس تن آسمان نداد

بغضی که وقت رفتن او در گلو نشست
اندازه.ی "نرو" به صدایم توان نداد

تصویر تار رفتن او مانده در سرم
می‌خواستم ببینمش اشکم امان نداد

گیرم در اعتصاب نبودم چه فایده؟
دستی به غیر غصه به من آب و نان نداد

در من هزار شوق، غریبانه مرده است
"موی سفید را فلکم رایگان نداد"

هرگز امید رد شدن از خاطرات نیست
افسوس! مرگ روی خوشش را نشان نداد

#شهریار_نراقی

amirali777
amirali777
۱۳۹۷/۰۷/۲۳

تو همانی که دلم لک زده لبخندش را / او که که هرگز نتوان یافت همانندش را