خب دیگه سوس ماست بسه

اونی که تویی عشقش
ما بش میگیم کشمش

هر کسی را همدم غمها و تنهایی مدان...
سایه همراه تو می آید ولی همراه نیست...!

شاخه تا آمد به برگش خو کند
پاییز شد...

شد شد، نشد میرم خودمو از رو
مبل پرت میکنم پایین...»)

من هیچوقت ناخواسته کسیو اذیت نکردم؛
هَمَش برنامه ریزی شده‌س! »

آدم ها همه می پندارند که زنده اند؛
برای آنها تنها نشانه حیات،
بخار گرم نفس هایشان است!
کسی از کسی نمی پرسد:
آهای فلانی!
از خانه دلت چه خبر
گرم است
چراغش نوری دارد هنوز؟

سلاخی می‌گريست…

سلاخی

می‌گريست

به قناری کوچکی

دل باخته بود

قصه نیستم که بگویی
نغمه نیستم که بخوانی
صدا نیستم که بشنوی
یا چیزی چنان که ببینی
یا چیزی چنان که بدانی

من درد مشترکم ….
مرا فریاد کن !

https://uupload.ir/view/06_khali_u1oi.mp3/