توجه !
عضویت در کانال تلگرام همخونه
(کلیک کنید)
بلاگ كاربران
من دوست داشتنم را هم بروزرسانی میکنم ! تو را هر روز جور دیگری باید دوست داشت…
- دلم می خواست کسی باشدکه مرا بلد باشد...بلد بودن ، مهم تر از عاشق بودن یا حتیدوست داشتن است... کسی که تو را بلد باشد ،با تمام پستی بلندی هایت کنار می آیدمی داند کِی سکوت کندکِی دزدکی نگاهت کندکِی سرت داد بزندو کِی در اوج عصبانیت ، محکم در آغوشت بگیردکاش کسی باشد که مرا بلد باشد.. من دوست داشتنم را هم بروزرسانی میکنم ! تو را هر روز جور دیگری باید دوست داشت…
شعر زیبای زندگی زیباست
- زندگی زیباست چشمی باز کن گردشی در کوچه باغ راز کن هر که عشقش در تماشا نقش بست عینک بدبینی خود را شکست علت عاشق ز علت ها جداست عشق اسطرلاب اسرار خداست من میان جسم ها جان دیده ام درد را افکنده درمان دیده ام دیده ام بر شاخه احساس ها می تپد دل در شمیم یاس ها زندگی موسیقی گنجشک هاست زندگی باغ تماشای خداست گر تو را نور یقین پیدا شود می تواند زشت هم زیبا شود حال من در شهر احساسم گم است حال من عشق تمام مر…
بدون شرح
- خنداندن افراد موجب فراموشی مشکلاتشان می شود. چه انسان نیکوکاری ست آن کس که فراموشی را به دیگران هدیه می دهد.
توله های فروشی (آنتوان دوسنت اگزوپری)
- مغازه داری روی شیشه مغازه اش اطلاعیه ای به این مضمون نصب كرده بود؛ "توله های فروشی".نصب این اطلاعیه ها بهترین روش برای جلب مشتری، بخصوص مشتریان نوجوان است، به همین خاطر خیلی بعید بنظر نمی رسید وقتی پسركی در زیر همین اطلاعیه هویدا شد و بعد از چند لحظه مكث وارد مغازه شد و پرسید : "قیمت تولهها چنده؟"مغازه دار پاسخ د…
رسم جوانمردی
- یک روز مردی قصد سفر کرد، دختر مجردی هم داشت که امکان بردن وی نبود، با خودش گفت دخترم را نزد امین مردم شهر می برم و بعد عازم سفر خواهم شد. دختر را نزد شیخ برد و ماجرا را برایش توضیح داد و شیخ هم قبول کرد. شب شد و دختر دید شیخ هوس شوم به سرش برده است، دختر با زحمت فراوان توانست فرار کند، هوا خیلی سرد بود، دختر بعد از فرار هیچ لباس گرمی بر تن نداشت، در راه دید که چند نفر، گرد آتش جمع …
متن زیبا
- عروسکی که در پنج سالگی خراب شد و کلی غصه اش را خوردیم در ده سالگی دیگر اصلا مهم نیست نمره امتحانی که در دبیرستان کم شدیم و آنقدر به خاطرش اشک ریختیم و روزگارمان را تلخ کرد در دوران دانشگاه هیچ اهمیتی ندارد و کلا فراموش شده است آدمی که در اولین سال دانشگاه آنقدر به خاطرش غصه خوردیم و اشک ریختیم و بعد فهمیدیم ارزشش را نداشته و دنیای مان ویران شد در سی سالگی تبدیل به غباری از یک خاطره دور دور دور شده…