دیوار کاربران


Fateme2266
Fateme2266
۱۳۹۶/۱۱/۰۷

پستچی که کشته شد
یکایکِ نامه ها را به مقصد رسانیده بود.
تنها یک نامه باقی ماند
تنها یک نامه به مقصد نرسید
نامه ای که پستچی
برای عشقِ خود نوشته بود...

#شیرکو_بیکس

peyman0082
peyman0082
۱۳۹۶/۱۰/۱۹

پز بد نیست اگه پز باشه ... !
http://www.hamkhone.ir/member/34545/blog/view/287584/

peyman0082
peyman0082
۱۳۹۶/۱۰/۱۵

دعای من برای شما دوستان در این دهه ای که نبودم:
http://www.hamkhone.ir/member/34545/blog/view/287472/

Fateme2266
Fateme2266
۱۳۹۶/۱۰/۰۶

در طول زندگی ات
دو مورد فوق العاده را یاد میگیری
همه چیزت را به دوستت نگویی!
و دهانت را همیشه بسته نگه داری!
#رابرت_دنیرو

mona11
mona11
۱۳۹۶/۱۰/۰۴

آرامش تحفه ای گرانبهاست

با رنگ عشق از جانب خدا

امشب این هدیه را

برای همه شما دوستانم

آرزو میکنیم.

شبتون خوش وسرشار از آرامش


Fateme2266
Fateme2266
۱۳۹۶/۱۰/۰۳

اشتباه از جایی شروع میشه که

بعضی وقتا کسایی رو

تو زندگیمون خـاص میکنیم

که خیلۍ عمومی تر ازاین حرفا

تو دسترس بقیه بودن...

Fateme2266
Fateme2266
۱۳۹۶/۱۰/۰۳

ممکنه چشمای کسی یادمون بره

اما طرز نگاه کردنش نه!

nimaarena
nimaarena
۱۳۹۶/۱۰/۰۳

من که خود زاده ی سرمای
شب دی ماهم !
بی تو با سردی بی رحم
زمستان چه کنم؟

nimaarena
nimaarena
۱۳۹۶/۱۰/۰۳

افتضاحم،تَنِشَم، مثل دو شب مانده به عید
مثل دستان پدر در افق فقر و سکوت
مثل تُنگٍ عطشِ ماهی و اعصابِ سگی
مثل خمیازهء مادر وسطِ سیب و سقوط
نفس از دورترین مَنفذِ دنیا که رسید
مرگ از آغاز خودت هم به تو نزدیک تر است
تویِ دالانِ رسیدن به چه میپیچی باز
راه برگشتنت از رفت که باریک تر است
اولین مرحلهءِ عشق دگردیسی بود
یعنی از من به تو رفتن، به تو محدود شدن
یعنی از شاخه تبر، از تبر اَلوار سپس
خُرده هیزم شدن و عاقبتش دود شدن
مثل اندیشه‌ی کودک، پُرم از هر چه هوس
حلقهءِ گم شدهءِ آدم و حیوان بودن
آدمِ حیطهءِ بالا فقط آدم میشد
لقمهءِ سیب کشانید به انسان بودن
مثلِ یک جوجهءِ گنجشک دهن وا کردیم
آسمان کِرم بریزد، شکمی سیر کنیم
خواب دیدیم زمین مزرعه را میبلعد
گیر کردیم که اینبار چه تعبیر کنیم
سنگ اول همهءِ خاطره هایت مُردند
سنگ دوم همهءِ حال، همین گودال است
سنگ سوم که شروع همهءِ آینه هاست
قصه تا قَطعهءِ آخر به همین منوال است

nimaarena
nimaarena
۱۳۹۶/۱۰/۰۳

وقتی که قلب زندگی با من ... در خون نشست و غم دهن وا کرد
چشمانمان در هم گره خورد و ... آیینه را آیینه پیدا کرد
یک در کنار پنجره رویید ... زین پس جهان در خانه جا میشد
یا پنجره میرفت سمتِ مرگ ... یا در به روی مرگ وا میشد
از چاله بیرون میزدم تا چاه ... راهِ فرار از خویشتن باشد
ای تف به هرچه دل ... همان بهتر آدم فقط چشم و دهن باشد