بلاگ كاربران


  • دشواری

  • در فرو بسته ترین دشواری در گرانبارترین نومیدی، بارها بر سر خود بانگ زدم: "هیچت ار نیست مخور خون جگر، دست که هست!" بیستون را یاد آر، دستهایت را بسپار به کار کوه را چون پَرِ کاه از سر راه بردار! وَه چه نیروی شگفت انگیزیست دستهایی که به هم پیوسته ست...! فریدون مشیری…
  • 22

  • شدم گمراه و سرگردان..  میان این همه ادیان..میان این تعصب ها میان جنگ مذهب ها..یکی افکار زرتشتی..یکی افکار بودایی یکی پیغمبرش مانی..یکی دینش مسلمانی..یکی در فکر تورات است یکی هم هست نصرانی........ مگر نه اینکه  انسانیم ؟    اگر روح خدا در ماست  خدا گر مفردو تنهاست .... ستیز پس برای چیست ؟! برای خود پرستی هاست ..من از عقرب نمی ترسم . ولی از نیش میترسم .. از آن گرگی که م…