بلاگ كاربران


آتش و آب و آبرو با هم

هر سه گشتند در سفر همراه.

 

عهد کردند هر يکى گم شد

با نشانى ز خود شود پيدا

 

گفت آتش به هر کجا دود است

ميتوان يافتن مرا آنجا

 

آب گفتا نشان من پيداست

هر کجا باغ هست و سبزه بيا

 

آبرو رفت و گوشه اى بگرفت 

گريه سر داد گريه اى جانکاه

 

آتش آن حال ديد و حيران شد

آب در لرزه شد ز سر تا پا

 

گفتش آتش که گريه ى تو ز چيست 

آب گفتا بگو نشانه  چو ما

 

آبرو لحظه اى به خويش آمد

ديدگان پاک کرد و کرد نگاه

 

گفت محکم مرا نگه داريد

گر شوم گُم نميشوم  پيدا

 

به اشتراک بگذارید : google-reader yahoo Telegram
نظرات دیوار ها


yassin1380
ارسال پاسخ

ممنون فانوس خانوم

fanooos
ارسال پاسخ

Like