♥+ √ + √ + √ + √ +♥

♫
♫
♥▬★
↨
بعد تو یه صداى مزاحمى هیچوقت ولم نکرد !
▬
یه صداى مبهمى که هر دم تو گوشم میگفت : باختى …
↨
♥▬★
♫
♫

ܓܨܓܨܓܨܓܨ
❤▬▬+5▬▬❤

دوس دارم دوس دخترم الزایمر بگیره بعد بهم بگن چرا ولش نمیکنی بگم اون نمیدونه دوس پسرشم من که میدونم عشقمه...

می خوام به سردی شب هام بخندم . . .

می خوام به پوچی فردام بخندم . . .

وقتی می بینمت با دیگرونی . . .

تو اوج گریه هام می خوام بخندم . . .

می خوام داد بزنم تنهای تنهام . . .

می خوام وقتی میگم تنهام بخندم . . .

ممنون میشم نظر قشنگتونو در مورد بلاگم بدونم

عشق چیست ؟

صاعقه ایست بین دو نگاه

پس از آن بارش باران محبت در دل ها …

در زندگی به کسانی دل می بندیم که ما را نمی خواهند

و از وجود کسانی که ما را می خواهند بی خبریم

شاید این باشد دلیل تنهایی مان

هرکجا هستي باش ......
به درک .....
پنجره ....فکر .....هوا .......عشق .....زمين مال خودت ......
اصلا خاک تو سرت
.
.

(سهراب سپهري اعصابش خورده هيچي نگيد)

آدمیان به لبخندی که بر لبی نشانند ،

به احساس خوبی که بر جا می نهند و به دردی که می کاهند ،

می مانند ، بی شک ماندگاری .

بچه به باباش ميگه:

بابايي الاغام ازدواج ميکنن؟

باباهه ميگه: اتفاقا فقط الاغا ازدواج مي کنن

گنه كردم گناهی پر ز لذت

كنار پيكری لرزان و مدهوش

خداوندا چه می دانم چه كردم

در آن خلوتگه تاريك و خاموش





در آن خلوتگه تاريك و خاموش

نگه كردم بچشم پر ز رازش

دلم در سينه بی تابانه لرزيد

ز خواهش های چشم پر نيازش





در آن خلوتگه تاريك و خاموش

پريشان در كنار او نشستم

لبش بر روی لب هايم هوس ريخت

زاندوه دل ديوانه رستم





فرو خواندم بگوشش قصه عشق:

ترا می خواهم ای جانانه من

ترا می خواهم ای آغوش جانبخش

ترا ای عاشق ديوانه من





هوس در ديدگانش شعله افروخت

شراب سرخ در پيمانه رقصيد

تن من در میان بستر نرم

بروی سينه اش مستانه لرزيد





گنه كردم گناهی پر ز لذت

در آغوشی كه گرم و آتشين بود

گنه كردم میان بازوانی

كه داغ و كينه جوی و آهنين بود



***