بلاگ كاربران

  • عنوان خبر :

    مامان چادری

  • تعداد نظرات : 3
  • ارسال شده در : ۱۳۹۶/۰۶/۱۸
  • نمايش ها : 372

مامان!یه سوال بپرسم؟



زن كتابچه ی سفید را بست. آن را روي ميز گذاشت: بپرس عزيزم.



- مامان خدا زرده؟



زن سر جلو برد: چطور؟



- آخه امروز نسرين سر كلاس مي گفت خدا زرده.



- خوب تو بهش چي گفتي؟



- خوب،من بهش گفتم خدا زرد نيست. سفيده.



مكثي كرد: مامان،خدا سفيده؟ مگه نه؟



زن،چشم بست و سعي كرد آنچه دخترش پرسيده بود در ذهن مجسم كند. اما،هجوم رنگ هاي مختلف به او اجازه نداد.



چشم باز كرد : نمي دونم دخترم. تو چطور فهميدي سفيده؟



دخترک چشم روی هم گذاشت.دستانش را در هم قلاب کرد و



لبخند زنان گفت: آخه هر وقت تو سياهي به خدا فكر مي كنم،يه نقطه ی سفيد پيدا ميشه...

به اشتراک بگذارید : google-reader yahoo Telegram
نظرات دیوار ها


AZAD
ارسال پاسخ

خوب بود
مامان چادریش کجاش بود

خزان
ارسال پاسخ

چرا اسم بلاگتون مامان چادریِ؟
ممنون

16ali
ارسال پاسخ

قشنگ بود
لایک