توجه !
عضویت در کانال تلگرام همخونه
(کلیک کنید)
بلاگ كاربران
ردپای باد
- از کوچه هایت می گذشتم که هوای دوست طوفان شد باد آورد خاطرات را و درخت گریان شد زرد زرد می شد سفیدی چهره ام سپید سپید می شد سیاهی موی سرم در این همه " رد پای عشق پیدا بود" بامداد
مرثیه
- پاییز در چشمهایش نفس می کشید و زمستان در دستان تنهایش یخ بسته بود او مرده است نگاه اش خیره به کاغذی مچاله مانده بود و اسمی که تمامی باورش را می برد او مرده است او به اندازه تمامی مردگان مرده است بر گوری تنگ دو پرنده آواز خوش صبح می خوانند و آنکه از دور دور می شود باید بداند که او مرده است... "بامداد"…
بی تو جهان سکوت بود و بس..
- بی تو جهان سکوت بود و بس بی تو اطاق دیوار بود و بس تنهایی ریخته کف این اطاق بی تو سیگار دود و بس... بامداد
هزارسالگی
- تنها خاموش در تاریکی اطاقی که هزار ساله میشد... دیوارهای که هزار ساله می شد بی هیچ قاب عکسی خالی تنها و سکوتی که انتظار مردارش را می کشید... "بامداد"