بلاگ كاربران

  • عنوان خبر :

    شعر نو

  • تعداد نظرات : 0
  • ارسال شده در : ۱۳۹۶/۰۶/۰۴
  • نمايش ها : 215

زُلف به یک سو بزن ای جان یار
ماه رُخت را به تماشا گذار
جلوه ی جانان شده ای یار من
جلوه گری کن تو بدین جان و تن
تا که ببینم زتو یک دلبری 
در شعفم این که تو دل می بری
هم نفسم از نفست زنده ام
روز و شب از مهر تو آکنده ام
مست می ام با تو خوشم نازنین
در نگهم شادی می را ببین
مِی زدنم دیدن خندیدنت
لحظه ی وصلت به خوشی دیدنت
طُرفه غزالم غزلم می روی 
جان مرا با قدمت می بری
کوچ پرستو چه تماشایی است
حاصل آن صحنه ی شیدایی است
بار دگر بار دگر انتظار
منتظرم تا برسی با بهار
وَه چه نکو موسم برگشتنت
شاهد شوروشعف ازبودنت
خوب رُخان ناز به یاران کنند
ناز به عشاق فراوان کنند
اهل وفا عاشق طنّازی اند
گر چه که خود مهره ی این بازی اند
دست بدان زلف سیه می برم
ناز ترا با دل و جان می خرم
می شکفم با گُل پیراهنت 
راحت جان دست من و دامنت
پرتو جانم تو مرا یار باش
همره این عاشق بیدار باش 

به اشتراک بگذارید : google-reader yahoo Telegram
نظرات دیوار ها


نخستین نظر را ایجاد نمایید !