دیوار کاربران


shahryar_2012
shahryar_2012
۱۳۹۲/۰۷/۰۲

فـامیـلِ دور: آقـای مجـری من با زوری که در ایـن خــر میبینـم افـق های روشنـی در برابـر خـودم میبینـم....

جیــگر: مـن خــر نیستـــم

مـن خــر نیستـــم
مـن خــر نـیستــــم
فـامیـلِ دور: ببـخشیـد جسـارت کـردم,شمـا عقـابی,پـروانه ای,
مـن خـرم که با تـو توی ایـن خـونه مـونـدم.
+5

mss110
mss110
۱۳۹۲/۰۶/۲۸

آدم ها فقط ادم هستند نه کمتر نه بیشتر
اگر کمتر از چیزی هستند نگاهشان
کنی انها را شکسته ای...........
اگر بیشتر ازآن ها حسابشان کنی
آنها تو را می شکنند .........
بین این آدم ها فقط باید عاقلانه
زندگی کرد
نه عاشقانه.............

00negar00
00negar00
۱۳۹۲/۰۶/۲۸

یکی از آرزو هام اینه که خواننده نشم

این روزا خواننده نشدن خیلی سخته
5+

mss110
mss110
۱۳۹۲/۰۶/۲۸

نمی نویسم …

کــه کـلـمـات را الــوده نـکـنـم بـه گـنـاه…
گـنـاهـی کـه از ان مــن اسـت…
نمی نویسم …
تـا سـکـوت را بـیـامـوزمـ….
نـمـی نـویـسـمــ….
تـا احـسـاسـاتم را مـحـبـوس کـنـمــ….
تـا نـخـوانـی…
نـدانـی….
کـه چـه مـی گـذرد ایـن روزهـا بـر مــن!!
مـی خـنـدمــ….
تـا یـادم بـمــانـد…
تـظـاهـر بـهـتـریـن کـار اسـت…!
تـا یـادم نـرود…
کـه دیـگـران مـرا خـنـدان مـی خـواهـنـد…
تـا یـادم بــمــانـد مـن دیـگـر آن ادم سـابـق نـیـسـتـمــ…
شـکـسـتـه امــ….

روزهـای زیـادی اسـت کـه شـکـسـتـه امــ….

ان زمـان کـه لـب بـه شـکـوه بـاز کـردم و گـفـتـم خـسـتـه امــ….
و ان هــا یـکــ بـــه یــکـــ رفـتـنـد…
خـسـتـگـی هـایـم را تـاب نـیـاوردنـد…
و اکــنـون ایــن مـنـمــ!
هـمـان ادم دلـتـنـگـی کــه دلـش مـدام شــور مـی زنــد!
بـگــذار نـنـویـســـمــ…

مــن…

لــبــخـنـد مـی زنــمــ

PARSAALBOORZ
PARSAALBOORZ
۱۳۹۲/۰۶/۲۸

scarlet :
اوایل ترم بود.صبح زود بیدار شدم که برم دانشگاه.

چون عجله داشتم بجای 5000 تومنی یه پونصدی از کشوم برداشتمو زدم بیرون.
سوار تاکسی که شدم دیدم اووووف یکی از پسرای آس و خوشتیپ کلاس جلو نشسته!
یه کم که گذشت گفتم بزار کرایه شو حساب کنم نمک گیر شه بلکه یه فرجی شد!
با صدایی که دو رگه شده بود پونصدی رو دادم به راننده و گفتم:
کرایه ی آقارو هم حساب کنید!
پسره برگشت عقب تا منو دید کلی سلام و احوالپرسی و تعارف که نه ...
اجازه بدین خودم حساب میکنم و این حرفا!
منم که عمرا این موقعیتو از دست نمیدادمو کوتاه نمی اومدم!
می گفتم به خدا اگه بزارم!تمام این مدتم دستم دراز جلوی راننده!
همه شم میدیدم نیشِ راننده بازه! خلاصه گذاشت حسابی گلوی خودمو پاره کنم،
بعدش گفت : چطوره با این پونصدی کرایه ی بقیه رو هم تو حساب کنی؟!
یهو انگار فلج شدم.آخه پول دیگه ای نداشتم!
الکی سرمو کردم تو کیفمو وقت کشی تابلوُ که دیدم آقای خوشتیپ
کرایه ی جفتمونو حساب کرد!ولی از خنده داشت میترکید! :|
داشت گریه ام می گرفت که اس.ام.اس داد و گفت:
پیش میاد عزیزم ناراحت نباش! موافقی ناهارو با هم بخوریم؟!
حالا من بیچاره شارژ هم نداشتم جواب بدم! :(
خلاصه عین اسکلا انقد بهش زل زدم تا نگام کنه و گفتم : باشه !!
این شد که ما چند ماهه باهم دوستیم
ولی یه بار که گوشیشو نگاه کردم دیدم اسمِ منو "مستضعف" سیو کرده ..!

حرف نداش...

PARSAALBOORZ
PARSAALBOORZ
۱۳۹۲/۰۶/۲۷

از اینکه بما سرزدی مرسی
اگه دلت گرفت خاستی بخندی مطالب ما رو بخون

sidarta
sidarta
۱۳۹۲/۰۶/۲۴

لبخند تو خلاصه ی خوبیهاست لختی بخند خنده ی گل زیباست5+

hannan
hannan
۱۳۹۲/۰۶/۲۱

در محفل اگر دوست نباشد که صفا نیست / هر آب روان در همه جا آب بقا نیست / ای دوست بیا روشنی محفل ما باش / ما را طمعی از تو به جز مهر و وفا نیست

maryam1982
maryam1982
۱۳۹۲/۰۶/۲۱

کاش ؛

کسی یاد معلم‌هایمان می‌داد ...

اول مهری

شغل پدر‌ها را نپرسند؛

وقتی هنوز احترام به همه‌ی شغل‌ها را ؛

و افتخار به همه‌ی پدر‌ها را ، یاد دانش آموزانشان نداده‌اند!

حالا قصه‌ی چشمان یتیمی که نم می‌خورد، بماند...

maryam1982
maryam1982
۱۳۹۲/۰۶/۲۰

اوایل ترم بود.صبح زود بیدار شدم که برم دانشگاه.

چون عجله داشتم بجای 5000 تومنی یه پونصدی از کشوم برداشتمو زدم بیرون.
سوار تاکسی که شدم دیدم اووووف یکی از پسرای آس و خوشتیپ کلاس جلو نشسته!
یه کم که گذشت گفتم بزار کرایه شو حساب کنم نمک گیر شه بلکه یه فرجی شد!
با صدایی که دو رگه شده بود پونصدی رو دادم به راننده و گفتم:
کرایه ی آقارو هم حساب کنید!
پسره برگشت عقب تا منو دید کلی سلام و احوالپرسی و تعارف که نه ...
اجازه بدین خودم حساب میکنم و این حرفا!
منم که عمرا این موقعیتو از دست نمیدادمو کوتاه نمی اومدم!
می گفتم به خدا اگه بزارم!تمام این مدتم دستم دراز جلوی راننده!
همه شم میدیدم نیشِ راننده بازه! خلاصه گذاشت حسابی گلوی خودمو پاره کنم،
بعدش گفت : چطوره با این پونصدی کرایه ی بقیه رو هم تو حساب کنی؟!
یهو انگار فلج شدم.آخه پول دیگه ای نداشتم!
الکی سرمو کردم تو کیفمو وقت کشی تابلوُ که دیدم آقای خوشتیپ
کرایه ی جفتمونو حساب کرد!ولی از خنده داشت میترکید!
داشت گریه ام می گرفت که اس.ام.اس داد و گفت:
پیش میاد عزیزم ناراحت نباش! موافقی ناهارو با هم بخوریم؟!
حالا من بیچاره شارژ هم نداشتم جواب بدم!
خلاصه عین اسکلا انقد بهش زل زدم تا نگام کنه و گفتم : باشه !!
این شد که ما چند ماهه باهم دوستیم
ولی یه بار که گوشیشو نگاه کردم دیدم اسمِ منو "مستضعف" سیو کرده ..!