دیوار کاربران


amir107
amir107
۱۳۹۲/۱۱/۰۳

شـایـد "صـداقـت" مـانـع بـشـه کـه دوسـتـان ِ زیـادی داشـته بـاشـی ...
امـــــــا ...
بـاعـث مـیـشه دوسـتـان ِ واقـعـی داشـتــه بـاشـی

danial55
danial55
۱۳۹۲/۱۱/۰۳

تمامی مزرعه کافر صدایش می زدند !
گل افتاب گردان کوچکی را که عاشق باران شده بود .

0Reza
0Reza
۱۳۹۲/۱۱/۰۲

░░░░░░▓██▓
░░░░░ ▓███▓
░░░░▓█████▓
░░░░▓█████▓
░░░░▓█████▓
░░░░▓█████▓
░░░░▓█████▓
░░░░▓█████▓
░░░░▓█████▓
░░░░▓█████▓
░░░░▓█████▓
░░░░▓█████▓
░░░▓███████▓
░░▓█████████▓
░▓███████████▓
▓█████████████▓
▓███░░░░░░░▀▀▀▓
▓███░░░░████████████
▓███░░░░█▒▒▒▒▒▒▒▒▒▒█
▓███░░░░░█▒▒▒▒▒▒▒▒█
▓███░░░░░░█▒▒▒▒▒▒█
▓███░░░░░░░█▒▒▒▒█
▓███░░░░░░░░████
▓███░░░░░░░░▌██▌
▓███░░░░░░░░▌██▌
▓███░░░░░░░░▌██▌

http://www.hamkhone.ir/member/5589/blog/view/80460/

بلاگــ جدید گذاشتمـــ بخــدا ثـوابــــ داره بیاین نظر بدین

mehdi2191
mehdi2191
۱۳۹۲/۱۱/۰۱

ﻃﺮﺯ ﻧﻤﺮﻩ ﮔﺮﻓﺘﻦ ﭘﺴﺮﺍ ﻭ ﺩﺧﺘﺮﺍ ﺍﺯ ﺍﺳﺘﺎﺩ ﻣﺮﺩ: ﭘﺴﺮﺍ: ﺍﺳﺘﺎﺩ ﺑﻪ ﺟﻮﻥ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﺧﺮﺝ ﺧﻮﻧﻪ ﻭ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﺭﻭ ﺧﻮﺩﻡ ﻣﯿﺪﻡ، ﻣﺎﺩﺭﻡ ﻣﺮﯾﺾ ﺑﺎﺑﺎﻡ ﻣﺮﺩﻩ، 2 ﺷﯿﻔﺖ ﮐﺎﺭ ﻣﯿﮑﻨﻢ ﻭﺍﺳﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﻧﺘﻮﻧﺴﺘﻢ ﺧﻮﺏ ﺩﺭﺱ ﺑﺨﻮﻧﻢ ! ﺩﺧﺘﺮﺍ: ﺍﺳـــــﺘـــــــــــــــــــــــــــــــــﺎﺩ!!
<:-P


amir107
amir107
۱۳۹۲/۱۰/۲۱

درسهای سال اول ساده بود
آب را بابا به سارا داده بود
درس پند اموز روباه وخروس
روبه مکارو دزد وچاپلوس
روز مهمانی کوکب خانم است
سفره پر از بوی نان گندم است
کاکلی گنجشککی باهوش بود
فیل نادانی برایش موش بود
باوجود سوزو سرمای شدید
ریز علی پیراهن از تن می درید
تا درون نیمکت جا می شدیم
ما پر از تصمیم کبری می شدیم
پاک کن هایی ز پاکی داشتیم
یک تراش سرخ لاکی داشتیم
کیفمان چفتی به رنگ زرد داشت
دوشمان از حلقه هایش درد داشت
گرمی دستانمان از آه بود
برگ دفتر ها به رنگ کاه بود
همکلاسی های درد ورنج وکار
بچه های جامه های وصله دار
بچه های دکه سیگار سرد
کودکان کوچک اما مرد مرد
کاش هرگز زنگ تفریحی نبود
جمع بودن بود وتفریقی نبود
کاش میشد باز کوچک می شدیم
لااقل یک روز کودک می شدیم
یاد آن آموزگار ساده پوش
یاد آن گچها که بودش روی دوش
ای دبستانی ترین احساس من
بازگرد این مشقها را خط بزن

pouia
pouia
۱۳۹۲/۱۰/۱۹

از همان روزي كه دست حضرت قابيل
گشت آلوده به خون حضرت هابيل
از همان روزي كه فرزندان آدم
- صدر پيغام آوران حضرت باري تعالي -
زهر تلخ دشمني در خونشان جوشيد
آدميت مرد
گرچه آدم زنده بود

از همان روزي كه يوسف را برادرها به چاه انداختند
از همان روزي كه با شلاق و خون ديوار چين را ساختند
آدميت مرده بود

بعد دنيا هي پر از آدم شد و اين آسياب
گشت و گشت
قرنها از مرگ آدم هم گذشت
اي دريغ
آدميت برنگشت

قرن ما روزگار مرگ انسانيت است
سينه دنيا ز خوبيها تهي است
صحبت از آزادگي، پاكي، مروت، ابلهي است

من كه از پژمردن يك شاخه گل
از نگاه ساكت يك كودك بيمار
از فغان يك قناري در قفس
از غم يك مرد در زنجير
حتي قاتلي بر دار،
اشك در چشمان و بغضم در گلوست
وندرين ايام زهرم در پياله، زهر مارم در سبوست
مرگ او را از كجا باور كنم؟

صحبت از پژمردن يك برگ نيست
واي، جنگل را بيابان ميكنند
دست خون آلود را در پيش چشم خلق پنهان ميكنند
هيچ حيواني به حيواني نميدارد روا
آنچه اين نامردمان با جان انسان ميكنند

صحبت از پژمردن يك برگ نيست
فرض كن مرگ قناري در قفس هم مرگ نيست
فرض كن يك شاخه گل هم در جهان هرگز نرست
فرض كن جنگل بيابان بود از روز نخست
در كويري سوت و كور
در ميان مردمي با اين مصيبتها صبور
صحبت از مرگ محبت مرگ عشق
گفتگو از مرگ انسانيت است

amir107
amir107
۱۳۹۲/۱۰/۱۷

ﺩﺭﺩ ﯾﻌﻨـﯽ :
ﺍﻣﺸﺒﻢ ﻣﺜﻞ ﺷﺒﺎﯼ ﺩﯾﮕـﻪ
ﺭﻭ ﺗﺨﺘﺖ ﺩﺭﺍﺯ ﺑﮑﺸـﯽ
ﺁﻫنگ ﺑﺰﺍﺭﯼ ﻭ ﺑﺎﺯﻡ ﻓﮑﺮ ﮐﻨﯽ
ﺑـﻪ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﮐــﻪ ﺑﺎﻫــﻢ ﻣﯿﺰﺩﯾــم . . .
به ﺍﯾﻨﮑـﻪ خیلی همراهم بودی . . .
به ﺍﯾﻨﮑﻪ حتی یه نگاهش برات یه دنیا ارزش داره . . .
به ﺍﯾﻨﮑﻪ چقدر باهم دعوا کردیم و آشتی کردیم . . .
به ﺍﯾﻨﮑﻪ کلی حرف توی دلت میمونه و نمیتونی بهش بگی . . .
ﺑﻪ ﺍﯾﻨﮑﻪ . . .
لعنت به ﺍﯾﻨﮑﻪ ها . . .
ﻭ ﻣﺜﻞ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﭼﺸﻤــﺎﺕ بایــد ﺗﻘﺎص ﭘﺲ ﺑـﺪن . . .

saharjojobala
saharjojobala
۱۳۹۲/۱۰/۱۷

به بعضیا باید گفت:
عزیزم
من خودمو فراموش کردم
تو که جای خود داری

pouia
pouia
۱۳۹۲/۱۰/۱۷

چرا دلم نكند تب؟ //
زمان زمان عجيبي ست!/
نفس نمانده به كامم، هوا هواي غريبي ست!/
چه رسم عاشقي است اين انتظار مجازي!/
تعارفات زباني ، حسابهاي رياضي!/
چرا دلم نزند لك؟ ، سايه ها كه دو رنگند!/
عشقها که دروغين ، دشنه اند و تفنگند!/
آدمان نه آدم ، دوستان نه تب دار!/
مشق هاي نه مشتاق ، قلب ها همه بيمار/
چرا دلم نكند تب؟/
زمانه خانه ي جنگ است/
ماندنم ننگ است/
نشان ، نشانه ي گندم /
بيا دلم تنگ است.../
بيا دلم تنگ است

amir107
amir107
۱۳۹۲/۱۰/۱۵

دیگه حال منو از من نپرسید
دیگه چیزی ندارم که بگیرید
حالا تنهام و از دست زمونه
دلم دیگه نمیخواد که بمونه
دارم میسوزم از داغ جدایی
دارم میمیرم از این بی وفایی
دیگه حال منو از من نپرسید
دیگه چیزی ندارم که بگیرید
شاید باید تمام روزها را
شب و این تیرگیهارو خدایا
با جون خسته ام طاقت بیارم
از این دلبستگیها کم نیارم
دیگه حال منو از من نپرسید
دیگه چیزی ندارم که بگیرید
تو این دنیا که هر کس خسته میشه
میره با یک نفر دلبسته میشه
تو این دنیا فقط سهم دل من
شده با غم نشستن حاصل من
شاید امروز و فرداس که بمیرم
از این دنیا تقاصش رو بگیرم
دیگه از حال من اصلا نپرسید
دیگه چیزی ندارم تا بگیرید