بلاگ كاربران


کاش می دانستی
چقدر جایِ خالی ات امشب ،
دلم را چنگ می زند ...
من چشم هایِ آشنایِ تو را می خواهم
در هِق هقِ گریه هایِ امشبم ...
نمی دانم چرا گاهی می خندم
خنده هایت هنوز ،
روی پنجره ی اتاقِ من ،
بیدارند ...
گفتی که دیگر نمی آیی !
فکر می کنی با گفتنِ این حرف ، از پا در می آیم؟!
نه خوبِ من !
ببین آرامم ،
آرام تر از نبضِ یک مُرده ...

به اشتراک بگذارید : google-reader yahoo Telegram
نظرات دیوار ها


نخستین نظر را ایجاد نمایید !