دیوار کاربران


خزان
خزان
۱۴۰۱/۰۱/۱۶

منم مث همیشه
مشغولم

خزان
خزان
۱۴۰۱/۰۱/۱۶

خوشحال شدم دیدمتون
شب هستم اگه تشریف داشتید

خزان
خزان
۱۴۰۱/۰۱/۱۶

خوشحال شدم دیدمشون
شب هستم اگه تشریف داشتید

خزان
خزان
۱۴۰۱/۰۱/۱۶

تشکر
سال نو شما هم مبارک
چخبرا؟

خزان
خزان
۱۴۰۱/۰۱/۱۶

سلام علیکم
چطورید شما؟
ستاره سهیل شدین

saeed1360
saeed1360
۱۴۰۱/۰۱/۱۵

آدمی به مرور آرام می‌گیرد، بزرگ می شود، بالغ می‌شود و پای اشتباهاتش می ‌ایستد،
آنها را به گردن دیگران نمی‌اندازد و دنبال مقصر نمی‌گردد؛
گذشته‌اش را قبول می کند، نادیده‌اش نمی‌گیرد و اجازه می‌دهد هر چیزی که بوده در همان گذشته بماند.
آدمی از یک جایی به بعد می ‌فهمد که از حالا باید آینده‌ اش را از نو بسازد اما به نوعی دیگر
می‌فهمد که زندگی یک موهبت است،
یک غنیمت است، یک نعمت است و نباید آن را فدای آدم‌های بی مقدار کرد.
اصلا از یک جایی به بعد
حال آدم، خودش خوب می‌شود ...

خزان
خزان
۱۴۰۱/۰۱/۱۵


Fereshteh
Fereshteh
۱۴۰۰/۱۰/۲۷


saeed1360
saeed1360
۱۴۰۰/۰۹/۱۷

سوگند به موی تو که از کوی تو رفتیم
از کوی تو آشفته تر از موی تو رفتیم

بگذار بمانند حریفان همه چون ریگ
ما آب روانیم که از جوی تو رفتیم

وصل تو به آن منت جانکاه نیرزد
تا دوزخ هجر تو ز مینوی تو رفتیم

چون آن سخن تلخ که ناگاه شبی رفت
از آن لب شیرین سخنگوی تو رفتیم

ای عود شبی ما و تورا سوخت به بزمی
هنگام سحر حیف که چون بوی تو رفتیم

زین پیش نماندیم که آزرده نگردی
چون عاشقی و دوستی از خوی تو رفتیم

saeed1360
saeed1360
۱۴۰۰/۰۹/۱۶

تا بود بار غمت بر دل بی‌هوش مرا

سوز عشقت ننشاند ز جگر جوش مرا

نگذرد یاد گل و سنبلم اندر خاطر

تا به خاطر بود آن زلف و بناگوش مرا