توجه !
عضویت در کانال تلگرام همخونه
(کلیک کنید)
بلاگ كاربران
- عنوان خبر :
۲۰ مهر روز بزرگداشت حافظ گرامی باد
- تعداد نظرات : 33
- ارسال شده در : ۱۳۹۶/۰۷/۲۰
- نمايش ها : 971
به مناسبت این روز هرکس یک بیت از حافظ بنویسه
ممنون:)
نظرات دیوار ها
آسايش دو گيتی تفسير اين دو حرف است
با دوستان مروت با دشمنان مدارا
چشم بد دور که هم جانی و هم جانانی
:-x
عالی
ممنون عزیز دلم
آن جـــا جــز آن کـــه جـان بسپارند چـاره نیست
هر گه که دل به عشق دهی خوش دمی بود
در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست...
حافظ
زیبا بود
ممنون دوست خوب
جلوه بخت تو دل میبرد از شاه و گدا
چشم بد دور که هم جانی و هم جانانی
راهیست راه عشـــق کـــه هیچش کـــــناره نیست
آن جـــا جــز آن کـــه جـان بسپارند چـاره نیست
هر گه که دل به عشق دهی خوش دمی بود
در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست...
حافظ
رخ تو در نظر من چنين خوشش آراست
زیبا
تشکر از شما
مرا به کار جهان هرگز التفات نبود
رخ تو در نظر من چنين خوشش آراست
ننوشت سلامی و کلامی نفرستاد
صدنامه فرستادم و آن شاه سواران
پیکی ندوانید و سلامی نفرستاد!
سپاس @};-
به به
عالی ماریا جانم ممنون که اومدی
تشکر از حضورتون سکوت
ابیات زیبایی بودن واقعا
خیلی طولانی بود نقل قول نزدم
دیریست که دلدار پیامی نفرستاد
ننوشت سلامی و کلامی نفرستاد
صدنامه فرستادم و آن شاه سواران
پیکی ندوانید و سلامی نفرستاد!
سپاس
ممنون فرشته جانم که غزل به این قشنگی رو نوشتی:-x
{H}
چهل تک بیت زیبا از حافظ
1. حافظ وظیفه ی تو دعا گفتن است و بس
در بند آن مباش که نشیند یا شنید
2. بس تجربه کردیم در این دار مکافات
با درد کشان هرکه در افتاد ور افتاد
3. سیل سرشک ما زدلش کین بدر نبرد
در سنگ خاره قطره ی باران اثر نکرد
4.دلا بسوز که سوز تو کارها بکند
دعای نیم شبی دفع صد بلا بکند
5. همای گو مفکن سایه ی شرف هرگز
در آن دیار که طوطی کم از زغن باشد
6.نیکنامی خواهی ای دل با بدان صحبت مدار
خودپسندی جان من برهان نادانی بود
7. بر این رواق زبر جد نوشته اند به زر
که جز نکویی اهل کرم نخواهد ماند
8.چون طهارت نبود کعبه و بتخانه یکی است
نبود خیر در آن خانه که عصمت نبود
9. عیب می جمله بگفتی هنرش نیز بگوی
نفی حکمت مکن از بهر دل عامی چند
10. فیض روح القدس ار باز مدد فرماید
دیگران هم بکنند آنچه مسیحا می کرد
11. در هوا چند معلق زنی و جلوه کنی
ای کبوتر نگران باش که شاهین آمد
12. روز در کسب هنر کوش که می خوردن روز
دل چون آینه در زنگ ظلام اندازد
13. نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت
به غمزه مسأله آموز صدمدرس شد
14. من از بیگانگان هرگز ننالم
که با من هرچه کرد آن آشنا کرد
15. با خرابات نشینان ز کرامات ملاف
هر سخن جایی و هر نکته مقامی دارد
16. شهر خالی است ز عشاق مگر کز طرفی
دستی از غیب برون آید و کاری بکند
17. جام می و خون دل هر یک به کسی دادند
در دایره ی قسمت اوضاع چنین باشد
18. مرغ زیرک نشود در چمنش نغمه سرای
هر بهاری که به دنبال خزانی دارد
19. گوهر پاک بیاید که شود قابل فیض
ورنه هر سنگ و گلی لؤلؤ و مرجان نشود
20. ستم از غمزه میاموز که در مذهب عشق
هر عمل اجری و هر کرده جزائی دارد
21. تو بندگی چون گدایان به شرط مزد مکن
که خواجه خود روش بنده پروری داند
22. اوقات خوش آن بود که با دوست بسر شد
باقی همه بیحاصلی و بیخبری بود
23. در دلم بود که بی دوست نباشم هرگز
چه توان کرد که سعی من و دل باطل بود
24. سعی نابرده در این راه به جایی نرسی
مزد اگر می طلبی طاعت استاد ببر
25. دوست گو یار شو و هر دو جهان دشمن باش
بخت گو روی کن و روی زمین لشکر گیر
26. ز مشکلات طریقت عنان متاب ای دل
که مرد راه نیندیشد از نشیب و فراز
27.غم حبیب نهان به ز گفتگوی رقیب
که نیست سینه ی ارباب کینه محرم راز
28. مرا به کشتی باده در افکن ای ساقی
که گفته اند نکویی کن و در آب انداز
29 .فلک به مردم نادان دهد زمام مراد
تو اهل دانش و فضلی همین گناهت بس
30. بنشین بر لب جوی و گذر عمر ببین
کاین اشارت ز جهان گذران ما را بس
31. ای دل اندر بند زلفش از پریشانی منال
مرغ زیرک چون بدام افتد تحمل بایدش
32. وفا مجوی ز کس ور سخن نمی شنوی
بهرزه طالب سیمرغ و کیمیا می باش
33.دلا دلالت خیرت کنم به راه نجات
مکن به فسق مباهات و زهد هم مفروش
34. دل ربایی همه آن نیست که عاشق بکشند
خواجه آنست که باشد غم خدمتکارش
35. آن سفر کرده که صد قافله همره اوست
هر کجا هست خدایا به سلامت دارش
36. خواهی که سخت و سست جهان بر تو بگذرد
بگذر ز عهد سست و سخنهای سخت خویش
37. گفت آسان گیر بر خود کارها کز روی طبع
سخت می گیرد جهان بر مردمان سخت کوش
38.بر بساط نکته دانان خودفروشی شرط نیست
یا سخن دانسته گو ای مرد عاقل یا خموش
39. در خلوص منت ارهست شکی تجربه کن
کس عیار زر خالص نشناسد چو محک
40.پای ما لنگ است و منزل بس دراز
دست ما کوتاه و خرما بر نخیل
زهی طریقت و ملت زهی شریعت و كیش
عالی
سپاس از شما
دلم ز صومعه بگرفت و خرقه سالوس
کجاست دیر مغان و شراب ناب کجا
سلطان جهانم به چنین روز غلام است
گو شمع میارید در این جمع که امشب
در مجلس ما ماه رخ دوست تمام است
در مذهب ما باده حلال است ولیکن
بی روی تو ای سرو گل اندام حرام است
گوشم همه بر قول نی و نغمه چنگ است
چشمم همه بر لعل لب و گردش جام است
{h}
به به زیبا بود
تشکر از شما برای حضورتون
ریا حلال شمارند و جام باده حرام
زهی طریقت و ملت زهی شریعت و كیش
گل در بر و می در کف و معشوق به کام است
سلطان جهانم به چنین روز غلام است
گو شمع میارید در این جمع که امشب
در مجلس ما ماه رخ دوست تمام است
در مذهب ما باده حلال است ولیکن
بی روی تو ای سرو گل اندام حرام است
گوشم همه بر قول نی و نغمه چنگ است
چشمم همه بر لعل لب و گردش جام است
منزل آن مه عاشق کش عیار کجاست
شب تار است و ره وادی ایمن در پیش
آتش طور کجا موعد دیدار کجاست
هر که آمد به جهان نقش خرابی دارد
در خرابات بگویید که هشیار کجاست
آن کس است اهل بشارت که اشارت داند
نکتهها هست بسی محرم اسرار کجاست
هر سر موی مرا با تو هزاران کار است
ما کجاییم و ملامت گر بیکار کجاست
باز پرسید ز گیسوی شکن در شکنش
کاین دل غمزده سرگشته گرفتار کجاست
عقل دیوانه شد آن سلسله مشکین کو
دل ز ما گوشه گرفت ابروی دلدار کجاست
ساقی و مطرب و می جمله مهیاست ولی
عیش بی یار مهیا نشود یار کجاست
حافظ از باد خزان در چمن دهر مرنج
فکر معقول بفرما گل بی خار کجاست
اینو خیلی دوست داشتم :-x
ممنون عزیزم :-*
به به عالی
ممنون فرشته جانم که غزل به این قشنگی رو نوشتی
به خال هندویش بخشم سمرقندوبخارارا
درودبرحافظ شیرین سخن...حافظ گلی ازبوستان معارف اسلامی:)
{40}
همینطوره
تشکر از حضورتون
هر کسی آن درود عاقبت کار که کشت
سپاس بانو {67}
به به بسیار زیبا
ممنون تیارای خوبم
من به آمار زمینم مشکوکم تو چطور؟
اگر این سطح پر از آدمهاست
پس چرا اینهمه دلها تنهاست؟
تشکر از حضورت دوست عزیزم
کلبه اَحزان شود، روزی گلستان غم مخور
ای دلِ غمیده، حالت به شود، دل بد مکن
وین سرِ شوریده، باز آید به سامان غم مخور
گر بهارِ عمر باشد، باز بر تختِ چمن
چتر گل در سرکشی، ای مرغ خوشخوان غم مخور
دور گردون، گر دو روزی، بر مراد ما نرفت
دائما یکسان نباشد، حال دوران غم مخور
هان مشو نومید، چون واقف نئی از سرِ غیبت
باشد اندر پرده ، بازیها پنهان غم مخور
ای دل ار سیل فنا، بنیاد هستی برکند
چون ترا نوحست کشتی بان ، زطوفان غم مخور
در بیابان گر به شوق کعبه خواهی زد قدم
سرزنشها گر کند، خار مغیلان غم مخور
گرچه منزل بس خطرناکس تو ، مقصد بس بعید
هیچ راهی نیست کان را نیست پایان غم مخور
حال ما در فرقت جانان و ابرام رقیب
جمله می داند خدای حال گردان غم مخور
حافظا در کنج فقر و خلوت شبهای تار
تا بود وردت دعا و درس قران غم مخور
عالی
ممنون از غزل زیبایی که نوشتین نگین خانم
تبریک میگم
ألا یا أیها السّاقی، أدر کأساً وناولها... که عشق آسان نمود اول، ولی افتاد مشکلها
ممنون از شما
{67}
سلام
زیبا بود
تشکر از حضورتون خزان بانوی عزیز
منزل آن مه عاشق کش عیار کجاست
شب تار است و ره وادی ایمن در پیش
آتش طور کجا موعد دیدار کجاست
هر که آمد به جهان نقش خرابی دارد
در خرابات بگویید که هشیار کجاست
آن کس است اهل بشارت که اشارت داند
نکتهها هست بسی محرم اسرار کجاست
هر سر موی مرا با تو هزاران کار است
ما کجاییم و ملامت گر بیکار کجاست
باز پرسید ز گیسوی شکن در شکنش
کاین دل غمزده سرگشته گرفتار کجاست
عقل دیوانه شد آن سلسله مشکین کو
دل ز ما گوشه گرفت ابروی دلدار کجاست
ساقی و مطرب و می جمله مهیاست ولی
عیش بی یار مهیا نشود یار کجاست
حافظ از باد خزان در چمن دهر مرنج
فکر معقول بفرما گل بی خار کجاست
اینو خیلی دوست داشتم :-x
ممنون عزیزم :-*
نمیتونستم بگم کدوم بیت بهتره همشو گذاشتم
ای نسیم سحر آرامگه یار کجاست
منزل آن مه عاشق کش عیار کجاست
شب تار است و ره وادی ایمن در پیش
آتش طور کجا موعد دیدار کجاست
هر که آمد به جهان نقش خرابی دارد
در خرابات بگویید که هشیار کجاست
آن کس است اهل بشارت که اشارت داند
نکتهها هست بسی محرم اسرار کجاست
هر سر موی مرا با تو هزاران کار است
ما کجاییم و ملامت گر بیکار کجاست
باز پرسید ز گیسوی شکن در شکنش
کاین دل غمزده سرگشته گرفتار کجاست
عقل دیوانه شد آن سلسله مشکین کو
دل ز ما گوشه گرفت ابروی دلدار کجاست
ساقی و مطرب و می جمله مهیاست ولی
عیش بی یار مهیا نشود یار کجاست
حافظ از باد خزان در چمن دهر مرنج
فکر معقول بفرما گل بی خار کجاست
اینو خیلی دوست داشتم
ممنون عزیزم
اگر آن ترک شیرازی بدست آورد دل مارا
به خال هندویش بخشم سمرقندوبخارارا
درودبرحافظ شیرین سخن...حافظ گلی ازبوستان معارف اسلامی
من اگر نیکم و گر بد تو برو خود را باش
هر کسی آن درود عاقبت کار که کشت
سپاس بانو
میشه از سهراب بگم
من به آمار زمینم مشکوکم تو چطور؟
اگر این سطح پر از آدمهاست
پس چرا اینهمه دلها تنهاست؟
یوسفِ گم گشته، باز آید به کنعان غم مخور
کلبه اَحزان شود، روزی گلستان غم مخور
ای دلِ غمیده، حالت به شود، دل بد مکن
وین سرِ شوریده، باز آید به سامان غم مخور
گر بهارِ عمر باشد، باز بر تختِ چمن
چتر گل در سرکشی، ای مرغ خوشخوان غم مخور
دور گردون، گر دو روزی، بر مراد ما نرفت
دائما یکسان نباشد، حال دوران غم مخور
هان مشو نومید، چون واقف نئی از سرِ غیبت
باشد اندر پرده ، بازیها پنهان غم مخور
ای دل ار سیل فنا، بنیاد هستی برکند
چون ترا نوحست کشتی بان ، زطوفان غم مخور
در بیابان گر به شوق کعبه خواهی زد قدم
سرزنشها گر کند، خار مغیلان غم مخور
گرچه منزل بس خطرناکس تو ، مقصد بس بعید
هیچ راهی نیست کان را نیست پایان غم مخور
حال ما در فرقت جانان و ابرام رقیب
جمله می داند خدای حال گردان غم مخور
حافظا در کنج فقر و خلوت شبهای تار
تا بود وردت دعا و درس قران غم مخور
سلام
تبریک میگم
ألا یا أیها السّاقی، أدر کأساً وناولها... که عشق آسان نمود اول، ولی افتاد مشکلها
ممنون از شما
فدای تووو
اشکال نداره عروس جان
یادم نمیاد
هرگز نمیرد انکه دلش زنده شد به عشق
ثبت است بر جریده عالم دوام ما