بلاگ كاربران

  • عنوان خبر :

    خدا وخداييش

  • تعداد نظرات : 2
  • ارسال شده در : ۱۳۹۲/۰۷/۲۱
  • نمايش ها : 502

با خدا دعوا کردم با هم قهر کردیم فکر کردم دیگه دوستم نداره
رفتم تو رختخواب چند قطره اشک ریختم و خوابم برد
صبح که بیدار شدم مامانم گفت نمیدونی از دیشب تا صبح چه بارونی میومد

به اشتراک بگذارید : google-reader yahoo Telegram
نظرات دیوار ها


sasan
ارسال پاسخ

خداهم دلش ازدست توخونه همين كارهاروميكني مادرت مي خوادخط بندازه توصورتت

samiranice
ارسال پاسخ

مرسی عزیزم خیلی قشنگ بود
+5+5+5