توجه !
عضویت در کانال تلگرام همخونه
(کلیک کنید)
بلاگ كاربران
توی حیاط بیرستان یه نفر یقه پیرهنشو گرفت، فهمیده بود از خواهرش خوشش میاد بچه دورشون حلقه زدن و فریاد کشدن قورتش بده .... چون هیکلش بزرگ بود طرف هی مشت میزد و اون فقط دفاع میکرد بالاخره یه خراش کوچکی توی صورتش افتاد.
فرداش خواهر طرف بهش گفت حداقل توهم یه مشت میزدی ولی روش نشد بهش بگه اخه چشماش شبیه چشمای تو بود.
به سلامتی هرچی عاشقه
نظرات دیوار ها
عالی بود
من کمک سمیرا میکنم یه مشتم من میزنم
مرسیییییییی
دمت گرم
حال کردم
به سلامتی
مرسی عزیزم قشنگ بود
بیا اون مشت من میزنم