یه بار به بابام گفتم چرا با این شرایط سخت زندگی، تو این فقر و بدبختی منو به این دنیای بیرحم کثافت آوردی؟
گفت حق با توعه فرزندم، حقیقتش اینه که خودمم پشیمونم.
اما هیچوقت برای جبران دیر نیست، بیا از دنیا ببرمت.
‏بزرگوار خیلی مصر بود،
فقط خوبیش این بود که من تندتر می‌دوییدم.

گر برود جان ما
در طلب وصل دوست

حیف نباشد که دوست
دوست‌تر از جان ماست
سعدي
‏

اونجا كه "داريوش" ميگه :
اينجا به جز دوری تو ، چيزی به من نزديک نيس ؛
به زيبايی تمام وضعيت من و پول رو روايت ميكنه

تولد 8 سالگیم رو خانوادم یادشون رفت.
تو دفترم 100بار نوشتم "از همتون متنفرم"،
بعد بازش کردم گذاشتم بالای تختم که ببینن.
صبح که بیدار شدم دیدم یه کادو بالای تختمه.
بازش کردم توش به کاغذ بود،
با 4 تا دست خط مختلف روش نوشته بود
"ما هم از تو متنفریم"

شما برید مهمونیِ خدا!
من با ادریسِ نَبی یه کدورتِ ریز دارم نمیخوام چشم تو چشم شیم.

‏یه جوری شده میری یه سوپرمارکت یامیوه فروشی
وقتی بر میگردی بایدزندگیتو دوباره از صفر شروع کنی!

كاش يه ماه هم تو سال بود همه مجبور بودیم اختلاس کنیم و
پول نفتو ميريختن به حسابامون تا با سختي‌های آقازاده بودن آشنا بشیم.

سخن عاشقانه گفتن دليل عشق نيست
عاشق كم است سخن عاشقانه فراوان !
عشق عادت نيست
عادت همه چيز را ويران مي كند از جمله عظمت دوست داشتن را
از شباهت به تكرار مي رسيم
از تكرار به عادت
از عادت به بيهودگي
از بيهودگي به خستگي و نفرت

نادر ابراهیمی