دیوار کاربران


مهدی
مهدی
۱۳۹۶/۰۴/۰۵

موشي در خانه ي صاحب مزرعه، تله موش ديد.
به مرغ و گوسفند و گاو خبر داد.
همه گفتند: تله موش؛ مشکل توست به ما ربطي ندارد...ماری دمش در تله موش گیر کرد و زن مزرعه دار را که آنجا بود گزيد.
و سپس از آن مرغ، برايش سوپ درست کردند و گوسفند را براي عيادت کنندگان از زن مزرعه دار، سر بريدند.
زن مزرعه دار زنده نماند و مرد.
گاو را براي مراسم ترحيم کشتند.

« و در اين مدت موش از سوراخ ديوار نگاه مي کرد و به مشکلي که به ديگران ربط نداشت فکر می کرد. »

محمد
محمد
۱۳۹۶/۰۳/۰۷

به دشمنانت هزار فرصت بده که دوست تو باشند ولی به دوستانت حتی یک بهانه نده که دشمن تو شوتد...

مهدی
مهدی
۱۳۹۶/۰۲/۲۲

روز خود را با تکه پاره های دیروز
شروع نکن، هر روز یک شروع
تازه است هر صبح که ما از خواب
بر می خیزیم، اولین روز از
زندگی جدید ماست... امروز
اولین روز از بقیه عمرتوست

مهدی
مهدی
۱۳۹۵/۱۰/۰۳

وقتي با مشت هايش قلبم را مي شكست...
همه ي فکرم به اين بود كه مبادا دستانش زخمي شود...!