دیوار کاربران


AM_B
AM_B
۱۳۹۵/۱۰/۲۰

انتخاب با توست ، میتوانی بگوئی : صبح به خیر خدا جان

یا بگوئی : خدا به خیر کنه ، صبح شده . .

16ali
16ali
۱۳۹۵/۱۰/۱۲

در 4 سالگی می‌گفتم: پدرم بهترینه.
در 6 سالگی می‌گفتم: پدرم همه را می‌شناسه.
در 10 سالگی می‌گفتم: پدرم عالیه اما کمی بداخلاقه.
در 12 سالگی می‌گفتم: وقتی بچه بودم پدر مهربان تر بود.
در 14 سالگی می‌گفتم: پدر داره نسبت به من کنجکاو میشه.
در 16 سالگی می‌گفتم: پدرم مال عصر و دوره‌ی ما نیست.
در 18 سالگی می‌گفتم: با مرور زمان اخلاق پدرم بدتر میشه.
در 20 سالگی می‌گفتم: سخته پدر را ببخشم، تعجب می‌کنم مادر چطور اونو تحمل میکنه!
در 25 سالگی می‌گفتم: پدر با همه‌ی کارهام مخالفه.
در 30 سالگی می‌گفتم: خیلی سخته با پدر به توافق برسیم، نمی‌دونم وقتی پدر جوان بود پدربزرگ چه از دست او می‌‌کشید.
در 40 سالگی می‌گفتم: پدرم ما رو با ضوابط و قواعد بسیاری تربیت نمود، من هم باید چنین کنم.
در 45 سالگی می‌گفتم: در حیرتم پدر چطور موفق شد ما رو تربیت کنه!
در 50 سالگی می‌گفتم: کنترل فرزندان خیلی دشواره، پدر چقدر برای تربیت ما متحمل سختی شد.
در 55 سالگی می‌گفتم: پدرم خیلی دور اندیش بود، و برای آینده‌ی ما برنامه ریزی می‌کرد، پدری نمونه و مهربان بود.
اما اکنون در سن 60 سالگی میگم: پدرم بهترینه.
در این گردش 56 ساله‌ی عمر به نقطه‌ی آغاز در چهارسالگی بازگشتم: «پدرم بهترینه

hosein12345
hosein12345
۱۳۹۵/۰۹/۱۱


dada1animal
dada1animal
۱۳۹۵/۰۹/۱۱


kinglovedis
kinglovedis
۱۳۹۵/۰۹/۱۱

در جوخه های اعدام
پس از شنیدن فرمان "آتش"
سربازی زودتر از همه شلیک می کند
سربازی دیرتر
و دیگر سربازها، در میان این دو
قسم به مکث،
به اختلاف زمانی میان دو شلیک
ما همه سربازیم
آن که زودتر ماشه میچکاند
جلاد
آن که دیرتر شلیک می کند
عاشق
و مابقی مأموریم
گاهی اما یکی
اسلحه اش را
به سمت دهانی نشانه می رود
که فرمان آتش داده است
اوست که تنهاست