توجه !
عضویت در کانال تلگرام همخونه
(کلیک کنید)
بلاگ كاربران
باز لبهای من به خنده نشست
روی تنهاییام پرنده نشست
باز طوفان گرفت ابراهیم
بت من جان گرفت ابراهیم
بت من رنگ و بو نمیخواهد
شبنم است او، وضو نمیخواهد
برگ و بار جهان ز ریشهی اوست
خون پیغمبران به شیشهی اوست
هر طرف نقش آن پری رو هست
رو به هر سو كه میكنم او هست
دلم از غصه مست اوست هنوز
چشمهایم به دست اوست هنوز
میزنم هرچه... در نمیشكند
بت من را تبر نمیشكند
تو بتت از گِل است ابراهیم
كار من مشكل است ابراهیم
تو بهارت به این قشنگی نیست
بت من چون بت تو سنگی نیست
گل به گیسو نمیزند بت تو
چشم و ابرو نمیزند بت تو
تو صدای مرا نمیفهمی
حرفهای مرا نمیفهمی
امتحان كن جمال او دیدن
تا تو باشی و بت پرستیدن
تو دلت خون نبوده در هوسی
چشمهایت نمانده پیش كسی
تو نشستی كنار دلهرهات؟
شده اندیشهی كسی خورهات؟
شده از عمق سینه آه كنی؟
مثل دیوانهها نگاه كنی؟
خیمهی سروری مزن اینجا
لاف پیغمبری مزن اینجا
عرض و جدی بر این وجود آور
بت عشق است سر فرود آور
آب خواهد شد آهن تبرت
خون میافتد از عشوه در جگرت
از غمش سر به چاه خواهی برد
به خدایت پناه خواهی برد
غنچه را بنده میكند بت من
مثل گل خنده میكند بت من
ماه در چاه تنگ پیرهنش
میخزد یوسفانه بر بدنش
آبی چشم آسمانی او
باغ لبهای زعفرانی او
شب زیبای گیسوان خمش
مژههای بلند روی همش
قطرهی ژاله بر رخ لاله
آه از این ماه چهارده ساله
باز لبهای من به خنده نشست
روی تنهاییام پرنده نشست
باز طوفان گرفت ابراهیم
بت من جان گرفت ابراهیم
او در اندیشهی زمان جاریست
روی لبهای دیگران جاریست
امتحان كن جمال او دیدن
تا تو باشی و بت پرستیدن
من زبانریز آن پریرویم
هر چه دلخواه اوست میگویم
چه كنم رو به این حرم نكنم؟
سجده بر پای این صنم نكنم
من چه با این دل فگار كنم
تو كه پیغمبری... چه كار كنم؟
نظرات دیوار ها
شعر از آقای محمد علی جوشایی هستش
میرم تا بر بت دگر سجده زنم
مرصی نرگس خانم .ااا
زیبا تشکر
چه شعر زیبایی شاعرش کی هست ؟