Toska
۱۳۹۲/۰۷/۰۳
+معلوم نیست این درس عبرت چند واحده لامصب
تموم نمیشه…
*************
سالها رفت و هنوز
یک نفر نیست بپرسد از من
که تو از پنجره ی عشق چه ها می خواهی؟
صبح تا نیمه ی شب منتظری
همه جا می نگری
گاه با ماه سخن می گویی
گاه با رهگذران،خبر گمشده ای می جویی
راستی گمشده ات کیست؟
کجاست؟
صدفی در دریا است؟
نوری از روزنه فرداهاست
یا خدایی است که از روز ازل ناپیداست
************
بی انصاف ....!
بین انگشتانم را باید انگشتان تو پر مى کرد ...
بى انصاف...
نه سیگار...
***********
شخصیت منو با برخوردم اشتباه نگیر
شخصیت من چیزیه که من هستم
اما برخورد من بستگی داره به این که تـــو کی هستی !!!
***********
گاه می اندیشیم ...چندان هم مهم نیست
اگر هیچ از دنیا نداشته باشیم
همین ما را بس که کوچه ای داشته باشیم و باران....
و انسانهایی در زندگیمان باشند که
زلال تر از باران هستند.
***********
درجلسه ی امتحان عشق
من ماندم ویک برگه ی سفید!
ویک دنیاحرف ناگفتنی
ویک دنیا تنهایی و دلتنگی...
درددل من دراین کاغذ کوچک جانمی شود!
دراین سکوت بغض آلود
قطره ی کوچکی هوس سرسره بازی می کند!
وبرگه ی سفیدم
عاشقانه قطره رابه آغوش می کشد
عشق تو نوشتنی نیست....
دربرگه ام٬کنار آن قطره
یک قلب کوچک می کشم! ♥
وقت تمام است.
برگه هابالا........
|