دیوار کاربران


mkhm
mkhm
۱۳۹۵/۰۹/۲۸

همیشه بر آنم که دل کسی را نشکنم!
اما وقتی به خودم نگاه می کنم،
تکه تکه ام...!

0Arta
0Arta
۱۳۹۵/۰۹/۲۸

خانمه به شوهرش میگه:
سالگرد ازدواجمونه یه آواز بخون

،مرده میگه:
یه حلقه طلایى اسمتو روش نوشتم
برو بیار پاکش کنم ریدى تو سرنوشتم


mkhm
mkhm
۱۳۹۵/۰۹/۲۸

وقتی به نظر می‌رسد زندگی به

زمینت می‌زند،

جرأت کن و با زندگی بستیز…

وقتی احساس خستگی می‌کنی، جرأت کن و به راهت ادامه بده…

وقتی زمانه سخت می‌شود، جرأت کن و از آن سخت‌تر شو…

وقتی عشق آزارت می‌دهد، جرأت کن و دوباره عاشق شو…

وقتی کسی را در رنج دیدی، جرأت کن و او را التیام بده…

وقتی کسی را دیدی که گم شده است، جرأت کن و

راه را به او نشان بده…

وقتی دوستی به زمین افتاد، جرأت کن و اولین کسی باش که دستت را بسویش دراز می‌کنى...

وقتی احساس شادمانی می‌کنی جرأت کن و دل کسی را شاد كن...

وقتی روز به انتها می‌رسد جرأت کن و به این احساس برس که بيشترين تلاشت را کرده‌ای…

جرأت کن و به بهترین کسی که می‌توانی تبدیل شو…

همیشه جرأت کن!

mkhm
mkhm
۱۳۹۵/۰۹/۲۸

#زن

بانو
وقتى از عشق مى نويسى،
مراقبِ اطرافت باش،
هميشه هستند كسانى
كه حتى نوشتن از عشق
را گناه مى دانند

از آغوش نگو،
كه به جرمِ روسپيگرىِ واژه هايت،
محكوم به سنگسارت ميكنند!

از عشق مينويسى ، آرام بنويس
گوشهاى اين دفترها
كلاغيست
كه چهل كلاغ ميشود...

mkhm
mkhm
۱۳۹۵/۰۹/۲۷

متن زیر روبخونید چند ثانیه بهش فک کنید:

"""امیدوارم هر جا که میری،

یه نفر مثل خودت سر راهت باشه"""

این جمله میتونه زیباترین دعای خیر و یا بد ترین نفرین ممکن باشه!!!

بنگر که برای تو..!!

دعاست ........یا .........نفرین.....؟؟؟

wwwZahra1998
wwwZahra1998
۱۳۹۵/۰۹/۲۶

♥♥♥♥♥♥

mkhm
mkhm
۱۳۹۵/۰۹/۲۵

مُـــرده ها....

بیشتر از زنـــده ها،

گـــل دریافت می کنند!

چون کـه افسوس قوی تر از

قدرشناسی است.....!

alireza2828
alireza2828
۱۳۹۵/۰۹/۲۳

موفقیت به سراغ کسانی می اید که آنقدر در تلاشند که وقت نمیکنند به دنبال آن بروند!!!
هنری دیوید تورو

mkhm
mkhm
۱۳۹۵/۰۹/۲۳

۳۵موضوعی که در پیری حتما به آن غبطه خواهید خورد

یک ضرب المثل قدیمی هست که می‌‌گوید جوانی را جوان‌ها به هدر می‌‌دهند. شاید اگر بدانید پیرها به چه چیزهایی غبطه می‌‌خورند بتوانید بهتر جوانی کنید:

۱-چرا وقتی می‌توانستم سفر کنم، نکردم!

۲- چرا زبان دومی نیاموختم!

۳-چرا وقتم را به خاطر رابطه‌ای تمام شده تلف کردم!

۴- چرا از خود در برابر نور آفتاب محافظت نکردم تا پوست سالم‌تر و بدون چروکی داشته باشم!

۵- چرا برای دیدن خوانندگان مورد علاقه‌ام به کنسرت نرفتم!

۶- چرا از انجام خیلی از کارها ترسیدم!

۷- چرا ورزش اولویت کارم نبود!

۸- چرا خود را گرفتار سنت‌ها کردم!

۹- چرا از کاری که دوست نداشتم استعفا ندادم!

۱۰- چرا بیشتر درس نخواندم!

۱۱-چرا باور نکردم زیبا هستم!

۱۲- چرا از گفتن دوستت دارم ترسیدم!

۱۳- چرا به راهنمایی‌های والدینم گوش ندادم!

۱۴-چرا خودخواه بودم!

۱۵- چرا تا این حد نظر دیگران برایم مهم بود!

۱۶- چرا به جای آنکه به رویاهای خودم فکر کنم به فکر براوردن رویای دیگران بودم

۱۷- چرا وقتم را صرف یادآوری خاطرات بد کردم و زمانم را از دست دادم. کاش افسوس گذشته را نمی‌خوردم!

۱۸- چرا کسانی را که دوست داشتم از خود رنجاندم!

۱۹- چرا از خود دفاع نکردم!

۲۰- چرا برای برخی کارها داوطلب نشدم!

۲۱- چرا بیشتر مراقب دندان‌هایم نبودم!

۲۲- چرا قبل از مرگ مادر و پدر بزرگ سئوالاتی را که داشتم از آنها نپرسیدم!

۲۳- چرا زیاد کار کردم!

۲۴- چرا آشپزی یاد نگرفتم!

۲۵- چرا از زمان حال لذت نبردم!

۲۶- چرا تلاش نکردم آنچه را شروع کردم به پایان برسانم!

۲۷- چرا گرفتار کلیشه‌های فرهنگی شدم و از هدفم بازماندم!

۲۸- چرا دوستی‌هایم را ادامه ندادم!

۲۹- چرا با کودکانم بیشتر بازی نکردم!

۳۰- چرا انسان ریسک‌پذیری نبودم!

۳۱- چرا برای افزایش دانش و ارتباطاتم تلاش نکردم!

۳۲- چرا تا این حد فرد نگرانی بودم!

۳۳- چرا سر هر چیزی زود عصبانی شدم!

۳۴- چرا به اندازه کافی با افرادی که دوست‌شان داشتم وقت نگذراندم!

۳۵- چرا برای یک بار هم که شده پشت میکروفن نرفتم تا در مقابل جمع صحبت کنم!

mkhm
mkhm
۱۳۹۵/۰۹/۲۱

#داستان

#سر_خر

روزی ملائی سوار بر خر از دهی به دهی دیگر میرفت. در میان راه عده ای از جوانان که شراب خورده و مست بودند راه را بر او می بندند و یکی از آنها جامی را پر از شراب به او تعارف می کند.

مرد استغفرالله گویان سرباز زد و ولی جوانان دست بردار نبودند. بلاخره یکی از آنها خنجری زیر گلویش گذاشت و تهدید کرد که اگر شراب تعارفی را نخورد کشته میشود.

مرد برای حفظ جان راضی شده و با اکراه جام گرفته و رو به آسمان گفت:

خدایا تو می دانی که من بخاطر حفظ جانم این شراب را می خورم.

چون جام را به لب نزدیک کرد ناگهان خرش شروع به تکان دادن سرخود کرد و سر خر به جام شراب خورد و شراب بر زمین ریخت و جوانان خندیدند....

مرد نیز با دلخوری گفت:

پس از عمری خواستیم شرابی حلال بخوریم این سر خر نذاشت....