دیوار کاربران


nafas1996
nafas1996
۱۳۹۲/۰۸/۰۹

─────▄▌▐▀▀▀▀▀▀▀▀▀▀▀▀▀▀▀▀▀▀▀▀▀▀▀▀▀▀▀▀▀▌
───▄▄██▌█ ܓ✿ܓ✿ ܓ✿ ܓ✿ ܓ✿ ܓ✿ ܓ✿ ܓ✿
▄▄▄▌▐██▌█ ܓ✿ܓ✿ ܓ✿ ܓ✿ ܓ✿ ܓ✿ ܓ✿ ܓ✿
███████▌█▄▄▄▄▄▄▄▄▄▄▄▄▄▄▄▄▄▄▄▄▄▄▄▄▄▄▄▄▄▌
▀(@)▀▀▀▀▀▀▀(@)(@)▀▀▀▀▀▀▀▀▀▀▀▀▀▀▀▀▀▀▀(@)▀

UNnormal
UNnormal
۱۳۹۲/۰۸/۰۸

اصن گور بابای اونی کـﮧ رفتـﮧ

خیلـے شیکـّـو ومجلسـے

مے ریم استقبال اونے کـﮧ دارـهـ میاد

بعلـــــــــــــــﮧ

+++++

mozhgan2013
mozhgan2013
۱۳۹۲/۰۸/۰۸

گاهی یک نگاه آنقدر مهربان است که چشم هرگز رهایش نمی کند، گاهی یک عشق آنقدر ماندگار است که زمان حریفش نمی شود و گاهی یک دوست آنقدر عزیز است که قلب رهایش نمی کند

NeDa
NeDa
۱۳۹۲/۰۸/۰۸

امروز يه بنده خدايي با كلي ذوق تعريف ميكرد فالگيره بهش گفته تو اذر عقد ميكني!!!بهش گفتم بنده خدا برو پولتو پس بگير آذر تو محرم صفره!!!

❤ ▬▬+❺ ▬▬❤

samiranice
samiranice
۱۳۹۲/۰۸/۰۷

گویش خانم های جوان در سال ۸۱:
عزیزم، چرا ناراحتی؟ قربونت برم

گویش خانم های جوان در سال ۸۶:
عزیزم، چرا ناراحنی؟ قلبونت برم

گویش خانم های جوان در سال ۹۱:
عجیجم، عجقم، چلانالاحتی؟ قلبونت بلم

گویش خانم های جوان در سال ۹۶:
دیبیلم، عولوپولو، بیلی بولوناتانوتوهلو؟

Toska
Toska
۱۳۹۲/۰۸/۰۷

به مامان بزرگم میگم یه جمله خبری بگو ، میگه نوه م خنگه !
میگم سوالی بگو ، میگه نوه م خنگ بود و من نمیدونستم ؟
میگم امری بگو ، میگه خنگیتو تابلو نکن !
میگم میشه خنگ توشون نباشه ؟ میگه اونوقت میشی نوه ی یکی دیگه نه نوه ی من …
منه بدبخت !!!

***

عاقا یه روز داشتیم خانوادگی ناهار میخوردیم بگین چیییییییییییییی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
پیتزاااااااااااااا پدر بنده پیتزا دوست ندارن
بعد بابام شروع کرد تریپ فلسفی برداشتن و گفت اینا چیه میخورین این غذاها
واسه آدمای شاغلیه که محله کارشون با خونشون فاصلش زیاده مجبورا غذاهای فیسبوکی بخورن...
حالا مارو میگیم مرده بودیم از خنده دیگه بابام سوِِِژه شده تو فامیل !!!!!!!!!!
آخه فک و فامیل ما داریم عایا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

***

قسمتون میدم وقتی دارین با تلفن یا موبایل صحبت می کنین

با خودکار روی هر چیزی که دم دستتون بود چرت و پرت ننویسین یا نقاشی نکشین

آخه من الان این مدرک پایان تحصیلاتم که بابام در حال موبایل صحبت کردن

روش عکس الاغ کشیده ، کجا ببرم نشون بدم

از دست مسئولین هم دیگه کاری بر نمیاد

***

ﺧﺴﺘﻪ ﻭ ﮐﻮﻓﺘﻪ ﺍﻭﻣﺪﻡ ﺧﻮﻧﻪ ﺩﺍﺩﺍﺷﻢ ﺭﻭ ﺩﺭ ﭘﺬﯾﺮﺍﯾﯽ ﯾﺎﺩﺩﺍشت ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ “ﯾﻪ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﮔﺬﺍﺷﺘﻢ ﺗﻮ ﺍﺗﺎﻗﺖ ﺑﺮﻭ ﺑﺮﺩﺍﺭ” ،
ﺭﻓﺘﻢ ﺗﻮ ﺍﺗﺎﻕ ﺩﯾﺪﻡ ﻧﻮﺷﺘﻪ “ﺳﺮﺕ ﮐﻼﻩ ﮔﺬﺍﺷﺘﻢ ﯾﺎﺩﺩﺍﺷﺖ ﺍﺻﻠﯽ ﭘﺸﺖ ﻫﻤﻮﻥ ﺑﺮﮔﻪ ﺍﯾﻪ ﮐﻪ ﺭﻭ ﺩﺭ ﺑﻮﺩ” ،
ﺭﻓﺘﻢ ﯾﺎﺩﺩﺍﺷﺖ ﺭﻭ ﺩﺭﻭ ﮐﻨﺪﻡ ﭘﺸﺘﺶ ﻧﻮﺷﺘﻪ “ﯾﻪ ﯾﺎﺩﺩﺍﺷﺖ ﺗﻮ ﯾﺨﭽﺎﻟﻪ ﺯﯾﺮ ﻇﺮﻑ ﻣﯿﻮﻩ ﻫﺎ”
، ﻣﻨﻢ ﺣﺮﺻﻢ ﮔﺮﻓﺖ ﺑﺪﻭﻥ ﺗﻮﺟﻪ ﺑﻪ ﯾﺎﺩﺩﺍﺷﺖ ﯾﻪ ﻧﯿﻤﺮﻭ ﺩﺭﺳﺖ ﮐﺮﺩﻡ ﻭ ﺧﻮﺭﺩﻡ …
ﺑﻌﺪ ﻧﺎﻫﺎﺭ ﯾﺎﺩﺩﺍﺷﺖ ﺯﯾﺮ ﻇﺮﻑ ﻣﯿﻮﻩ ﺭﻭ ﺧﻮﻧﺪﻡ ﺩﯾﺪﻡ ﻧﻮﺷﺘﻪ “ﻣﺎ ﺭﻓﺘﯿﻢ ﺧﻮﻧﻪ ﺧﺎﻟﻪ ﺍﻣﺎ ﻣﺎﻣﺎﻥ ﺑﺮﺍﺕ ﭘﯿﺘﺰﺍ ﮐﻪ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﯼ ﺩﺭﺳﺖ ﮐﺮﺩﻩ
ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﺗﻮ ﻓﺮ ﺍﻣﺎ ﺍﮔﻪ ﻧﯿﻤﺮﻭ ﺧﻮﺭﺩﯼ ﺩﯾﮕﻪ ﭘﺮﺧﻮﺭﯼ ﻧﮑﻦ ﺑﺬﺍﺭ ﺍﻭﻣﺪﻡ ﺑﺎ ﻫﻢ ﻣﯿﺨﻮﺭﯾﻢ”
ﺧﺪﺍﻭﮐﯿﻠﯽ ﻣﻦ ﺳﺮمو ﮐﺠﺎ ﺑﮑﻮﺑﻢ …

***

داشتم با بابام شطرنج بازی میکردم برگشته میگه یا مات میشی یا پول تو جیبی نداری !
دو راهی ذلت و خفت همینه والا …

+++++5+++++


NeDa
NeDa
۱۳۹۲/۰۸/۰۷

خدایا پیر شدیم و هیچ مردی بهمون نگفت خانوووووووووومم..
هیچ بچه ای هم بهمون نگفت مااااااامااان.......
اونایی ک تو بچگی لپمونه میکشید میگفت عروس خودمی الان کدوووم گوریه خوب بیاد عروسشووو ببره......

❤ ▬▬+❺ ▬▬❤

yalda1986
yalda1986
۱۳۹۲/۰۸/۰۷

همیشه اشکتو عشقتو احساستو قلبتو قربونی کسی کن
که توتنهاییهات یه دقیقه ازعمرشو قربونیت کنه
نه تواوج خوشی اویزون دل بی غمت باشه

Toska
Toska
۱۳۹۲/۰۸/۰۶

شبی از پشت یك تنهایی نمناك و بارانی

تو را با لهجه ی گل های نیلوفر صدا كردم

تمام شب برای باطراوت ماندن باغ قشنگ آرزوهایت دعا كردم

پس ازِ یك جستجوی نقره ای در كوچه های آبی احساس

تو را از بین گل هایی كه در تنهایی ام رویید

با حسرت جدا كردم

و تو در پاسخ آبی ترین موج تمنای دلم

گفتی دلم حیران و سرگردان چشمانی ست رویایی

و من تنها برای دیدن زیبایی آن چشم

تو را در دشتی از تنهایی و حسرت رها كردم

همین بود آخرین حرفت و من بعد از عبور تلخ و غمگینت

حریم چشمهایم را به روی اشكی از جنس

غروب ساكت و نارنجی خورشید وا كردم

نمی دانم چرا ؟

نمی دانم چرا ؟ شاید خطا كردم

و تو بی آن كه فكر غربت چشمان من باشی

نمی دانم كجا ، تا كی ، برای چه ،

نمی دانم چرا ؟

شاید به رسم و عادت پروانگی مان

باز برای شادی و خوشبختی باغ قشنگ آرزوهایت دعا كردم

+++++5+++++

mozhgan2013
mozhgan2013
۱۳۹۲/۰۸/۰۶

پير مرد به منشي اش گفت يک هفته بريم شمال!
منشي به شوهرش گفت يک هفته ميرم ماموريت!
شوهره به دوست دخترش گفت يک هفته خونه خاليه!
دوست دخترش به شاگرد خصوصيش گفت يک هفته ميره مرخصي!
شاگرده به بابابزرگش گفت آقا جون يک هفته تعطيلم ميشه بريم شمال؟!
پيرمرد زنگ زد قرارو با منشي کنسل کرد!