دیوار کاربران


0Arta
0Arta
۱۳۹۵/۰۴/۰۳

وَقتی یِکی قَدرتو نِمیدونهِ و سَرد میشهِ سیـکِشو بِزن

fuck life

+ 5

پریسا
پریسا
۱۳۹۵/۰۴/۰۲


پریسا
پریسا
۱۳۹۵/۰۴/۰۲


پریسا
پریسا
۱۳۹۵/۰۴/۰۲


مهدی
مهدی
۱۳۹۵/۰۳/۳۱

میدانی؛

این روزها

این همه تنهایی و سکوت

وادارم میکند به اندیشیدن

به خیلی چیزها...

به تو!

به خودم،

به روابطمان !

و به زوال دستهایمان . . .

به این باور که میتوان جدا بود و دوست داشت!

میشود دور بود و عاشق ماند!

و به این که میشود نزدیک بود

خیلی نزدیک تر از آنچه خودمان هم فکرش را میکردیم

اما دور بود!

این برای من ؛

وبه خاطر همه کارهای ابلهانه ای که کردم

چه هنگام بودنت و چه

نبودنت

و...!

این هم به یاد تمامی آن لحظاتی که آنقدر ترسیدم

آنقدر لرزیدم

آنقدر مثل یک بچه گریه کردم؛

و به یاد آن روزهایی که در آغوشت گرفتم و گفتی

دوستت دارم اما انگار هیچ نبود!

و به خاطر تمام دروغ هایمان!

و ظاهر سازی هایت!

و به یاد تمام اشک هایی که آن شب به خاطر تو ریختم!

و اما...!

این هم دوباره به خاطر تمام چیزهای خوب و بدی رو که

بوسیدم و به خاطر تو گذاشتم کنار!

و به یاد تمام قسم هایی که به تو دادم!

و به یاد تمام لحطاتی که به یادت بودم!

و به یاد مسافرتی که با هم رفتیم!

به یاد آن شیفت دلیت های مکرر!

به یاد همه ریکاوری های مغزم!

به یاد همه جاگزینی های تو!

و به یاد همه تمسخر ها !

و اما باز...!

به جای کلمه دوستت دارم

و به جای تمام مشروبهای که به خاطرت خوردم

و تمام مشروبهای که به خاطرت و به یادت میخورم!

به یاد تمام دروغ هایی که به خاطر تو به همه میگویم

و به یاد شب هایی که تا صبح بیدار ماندم!

به یاد انتظار ها !

به یاد بی خیالی ها

و به یاد تو !

به یاد تو که دیگر هستی ، اما نیستی
و
نیستی اما هستی!!!

و به یاد من..."

****به خاطر روزهایی که گذشت و همه چیز تموم شد ****

مهدی
مهدی
۱۳۹۵/۰۳/۳۱

روزها یکی پس از دیگری به پایان

می رسند...

و در پی روزها

عمر من...

خسته نباشی سرنوشت....!

می بینی؟!

دست در دستان تو

تمام راه را بیراهه رفتم

شنیدم کسی میگفت:

چشمانت را ببند!

اعتماد کن...

به قیمت تمام روزهای رفته

چشم هایــم را بستم...

اعتماد کردم...!

بهای سنگینی داشت اعتماد !

روزی...

چشمانم را باز کردم؛

چیزی به نام " عشـــــق "

در راهِ همپا شدنِ با تو

shadi1357
shadi1357
۱۳۹۵/۰۳/۲۴

وقتی از ته دل بخندی …
وقتی هر چیزی را به خودت نگیری
وقتی سپاسگزار آنچه که هست باشی
وقتی برای شاد بودن نیاز به بهانه نداشته باشی ،
آن زمان است که واقعا زندگی می کنی … !
بازی زندگی، بازی بومرنگ‌هاست؛
اندیشه‌ها، کردارها و سخنان ما دیر یا زود
با دقت شگفت‌آوری به سوی ما بازمی‌گردند.
زمانی که آدمی بتواند بی هیچ دلهره ای آرزو کند،
هر آرزویی بی درنگ برآورده خواهد شد.


مهدی
مهدی
۱۳۹۵/۰۳/۲۰

بَـعـضـے وقـت هـا سُکـ♥ــوُت مـیِـکُـنـے ...

چـُوלּ آنـقَـدر رَنـجـیـده اے کِـہ نِـمـے خـوآهـے حـَرفـے بِـزَنـے

بـَـعـضـے وَقـت هـا سُکـــوُت مـیـکُـنـے ...

چُــــوלּ واقـِـعـَا حـَرفـے واســِـه گُـفـتَـלּ نَــدارے

گـآه سُـکــوُت یــہ اِعــتِراضِـــہ

گـــآهــے هـَــمــ بـِـہ اِنــتـِـظـــآر

اَمـا بـیـشـتَـر سُکـُوت واسـہ ایـنـہ کِـہ ...

هـیـچ کَلَمِــہ اے نِـمـے تـوُنـِـہ غَـمے رُو کِـہ تُـو دَر وُجـودت دآرے تــُـوصـیـف کـُـنـِــہ .

مهدی
مهدی
۱۳۹۵/۰۳/۲۰

گاه برای رسیدن به کسی آنقدر میدوی که برای کنار او بودن دیگر نفسی نداری
پست ثابت!

هر صبح،پلکهایت فصل جدیدی از زندگی را ورق می زند !

سطر اول همیشه این است :خداهمیشه باماست …

پس بخوانش با لبخند !

خدایا بیا پشت آن پنجره که باز میشود رو به سوی دلم !

بیاوپرده هاراکنار بزن که نورت بتابد به روی دلم!

خدایا کمک کن که پروانه ی شعر من جان بگیرد

کمی هم به فکر دلم باش ، مبادا بمیرد

خدایا دلم راکه هرشب نفس میکشددرهوایت

اگرچه شکسته ، شبی می فرستم برایت



+ تاريخ سوم مرداد ۱۳۹۲ | ساعت4:54 | نويسنده عاطفه
| A.rc.h-CM A.rc.h-CM

میخندم...

دیگر تب هم ندارم..

داغ هم نیستم

دیگر به یاد توهم نیستم..

سرد سرد شده ام..

کسی چه میداند شاید دق کرده ام .i?i



+ تاريخ دوازدهم تیر ۱۳۹۴ | ساعت3:45 | نويسنده عاطفه
| 4CM 4CM

بهار مبارک

زن هــــــــــــا میتـــــــــــوانند در اوج دلتنــــــــــگی لبخند بزنند...

آواز بـــــــخوانند

گلهای باغچه را قلــــــــمه کنند

غذای دلـــخواهت را تدارک ببینند

کودکانه با بچـــــــه ها بازی کنند

زن ها میتـــــــــــــوانند با قلبی شکسته باز هم دوستت بدارند...

ببخشند و بخــــــــــتندند...

تو از طرز ارایــــــــــــش موهایش

یا رنگ لب هایش

لباســــــش

یا حتی حرف هایش...

هرگــــــــز نمیتوانی حدس بزنی زنی

کسی که روبه رویت ایســــــــــتاده دلتنگ یا دلشکسته است!!!

زن بودن کار ساده ای نیست!!

مهدی
مهدی
۱۳۹۵/۰۳/۲۰

میخندم...

دیگر تب هم ندارم..

داغ هم نیستم

دیگر به یاد توهم نیستم..

سرد سرد شده ام..

کسی چه میداند شاید دق کرده ام..