دیوار کاربران


مهدی
مهدی
۱۳۹۴/۱۲/۰۳

یکنفر در هـمین نزدیکــی ها
چــیزی .... به وسعت یک زنــدگی برایت جا گذاشته است
خیالـــت راحت باشد
آرام چشمهایت را ببــند
یکنفر برای همه نگرانـــــی هایت بیــدار است
یکنفر که از همه زیبایی های دنیــا
تـنهـا تـــو را بـــــاور دارد ...........

مهدی
مهدی
۱۳۹۴/۱۲/۰۳

آدمها مي آيند
خودشان را نشان ميدهند
اصرار ميکنند
براي اثبات بودنشان و ماندنشان
اصرار ميکنند که تو نيز باشي همراهشان

همان آدمها
وقتي که پذيرفتي بودنشان را
وقتي که باورشان کردي
به سادگي
ميروند
و تو ميماني با باوري که..

مهدی
مهدی
۱۳۹۴/۱۲/۰۲

دریافت کردن بدون بخشیدن ممکن نیست ..

تو نیز بخاطر "خدا "و از روی عشق ببخش

تا چیزها به طور معجزه آسا به تو بخشیده شود*

مهدی
مهدی
۱۳۹۴/۱۲/۰۲

هر چقدر هم که تلاش کنی، نمی تونی از

سیب آب پرتقال بگیری ؛

اگر درونت فقط محبت داشته باشی

نمی توانی کینه ای از دیگران در آن جای دهی .

مهدی
مهدی
۱۳۹۴/۱۲/۰۲

بانو



نگــاه کــه می کنــی ؛ می گوینــد : نــخ داد ...

کــور باش بانــو !

لبخنــد کــه میزنــی ؛ می گوینــد : پــا داد ...


عبــوس بــاش بانــو !

زندگــی بــرای تــو راحــت نیســت !


امــا

تــو صبــور بــاش بانــو ...!

SASAN_design
SASAN_design
۱۳۹۴/۱۲/۰۲

ی کاش میتوانستند
از آفتاب یاد بگیرند
که بی دریغ باشند
در دردها و شادیهایشان
حتی
با نان خشکشان
و کاردهایشان را
جز از برایِ قسمت کردن
بیرون نیاورند ... شاملو

0Arta
0Arta
۱۳۹۴/۱۲/۰۱

ﺣﺎﻻ ﻣﯿﻔﻬﻤﻢ ﺑﺎﺯﯾﻬﺎﯼ ﮐﻮﺩﮐﯽ ﺑﯽ ﺣﮑﻤﺖ ﻧﺒﻮﺩﻧﺪ ...

ﺯﻭﻭﻭﻭﻭ : ﺗﻤﺮﯾﻦ ﺭﻭﺯﻫﺎﯼ ﻧﻔﺲ ﮔﯿﺮ !

ﺍﻻﮐﻠﻨﮓ : ﺩﯾﺪﻥ ﺑﺎﻻ ﻭ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﺩﻧﯿﺎ !

ﺳﺮﺳﺮﻩ : ﺑﻪ ﺳﺨﺘﯽ ﺑﺎﻻ ﺭﻓﺘﻦ ﻭ ﺭﺍﺣﺖ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﺁﻣﺪﻥ !

ﮔﻞ ﯾﺎ ﭘﻮﭺ : ﺩﻗﺖ ﺩﺭ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ !

ﺩﮐﺘﺮ ﺑﺎﺯﯼ: ﺗﻮ ﺣﮑﻤﺖ ﺍﯾﻦ ﯾﮑﯽ ﻣﻮﻧﺪﻡ !!!خودتون بهتر میدونین

+5

saeed1360
saeed1360
۱۳۹۴/۱۲/۰۱

من از خیابان هایی که تو را دیده اند می پرسم :

گام هایِ ما چرا به مقصد نرسید؟

میان شمشاد ها و کاج ها و چهارراه ها

میان گلخانه ها و کتابخانه ها و نیمکت ها



من از خیابان هایی که تو را دیده اند می پرسم :

دستانمان را که به غارت برد؟

و عشق

کجای داستان به زمین افتاد؟



من پایبند گلدان های کوچک طاقچه

دیوانه ی رقص پروانه

آغشته ی شعر

آزاده ی دل بودم

پس این ابر های تو در توی در هم فشرده ی فاصله

بغضِ "ها" کردنِ کدام نفرینِ پنهانی بود؟



من از خیابان هایی که تو را دیده اند می پرسم :

گام هایِ ما چرا به مقصد نرسید؟

و عشق

کجای داستان به زمین افتاد؟

پریسا
پریسا
۱۳۹۴/۱۱/۳۰

تو فرهنگ ایران عمه مسئول بازیافته تو فامیل
.
.
.
.
.
.
.
.

هرچی به درد نخورده تو چشات زل میزنن میگن:
به درد عمت میخوره

پریسا
پریسا
۱۳۹۴/۱۱/۳۰