توجه !
عضویت در کانال تلگرام همخونه
(کلیک کنید)
بلاگ كاربران
کشنده تر از این چیست که آدم به کاری خلاف ِ طبعش واداشته شود ؛
کاری که آن از یک سو می رود و تو از دیگر ســــو.
کاری از آن گونه که بر خلاف تو می رود. چنین لحظه هایی سرآمدنـــی نیستنـــد.
کـــــش می آیند ، درازا می یابند، سنگین می شوند ،
خمار و تنبل می شوند. زندگانی کُــــــند می شود،
از خود وا می ماند و آدمی احساس می کند در برکه ای راکد
ماندگار شده است. برکه ای بی خیال جنبش در سر. خری در گل مانده.
سایه دور نمی شود. خورشید راه نمی سپرد. کار پیش نمی رود.
هوش و حواس به راهی دیگر است. بی التفات به هر چه هست.
آنها که دورت هستند تو را به خود جذب نمی کنند. زمین نفس نمی کشد.
تو نفس نمی کشی. خفه می شوی!
نظرات دیوار ها
جانا از سخن از زبان ما می گویی
مرسی
درسته
ممنونم رفیق
جالب بود...خیلی ها دچار این وضعیتند...
خیلی خوب توصیف کرده..
مر30
ممنونم ...
بسیار عالی.مرسی