بلاگ كاربران


  • مهربانی

  • دخـتـر کـوچـک بـه مـهـمـان گـفـت: "مـی خـوای عـروسـکـامـو بـبـیـنـی؟!؟" مـهـمـان بـا مـهـربـانـی جـواب داد: "بـلـه...حـتـمـا..." دخـتـرک دویـد و هـمـه ی عـروسـک هـا رو آورد...بـعـضـی از اونـا واقـعـا بـا نـمـک بـودن...ولـی در بـیـن اونـا یـک عـروسـک خـیـلـی قـشـنـگ دیـگـه هـم بـود.... مـهـمـان از دخـتـرک پـرسـیـد: "کـدومـشـونـو بـیـشـتـر از هـمـه دوست داری...؟!؟" و پـیـش خـود فـکـر کـرد:(حـتـمـا ا…
  • ایمان واقعی

  • روزی بازرگان موفقی از مسافرت بازگشت و متوجه شد خانه و مغازه اش در غیاب او آتش گرفته و کالا های گرانبهایش همه سوخته و خاکستر شده اند و خسارت هنگفتی به او وارد امده است . فکر می کنید آن مرد چه کرد؟! خدا را مقصر شمرد و ملامت کرد؟ و یا اشک ریخت ؟ نه..... او با لبخندی بر لبان و نوری بر دیدگان سر به سوی آسمان بلند کرد و گفت : "خدایا ! می خواهی که اکنون چه کنم؟ مرد تاجر پس از نابودی کسب پر رونق خود ، تاب…
  • عقرب

  • روزی مردی، عقربی را دید که درون آب دست و پا می زند. او تصمیم گرفت عقرب را نجات دهد، اما عقرب انگشت او را نیش زد. مرد باز هم سعی کرد تا عقرب را از آب بیرون بیاورد، اما عقرب بار دیگر او را نیش زد. رهگذری او را دید و پرسید برای چه عقربی را که نیش می زند، نجات میدهی “. مرد پاسخ داد: “این طبیعت عقرب است که نیشبزند ولی طبیعت من این است که عشق بورزم.…
  • اسمان شهرم ابری!

  • آسمان شهرم ابری... روی زمینش کسانی قدم میزنند که همه "نقاب" به صورت دارند... عشق های کلیشه ای... اینجا صدای تپیدن قلب مادر برای مسافرش زیبا نیست... اینجا صدای فنر تخت ها زیباست... اینجا کسی مشامش قد نمیدهد که بویی از انسانیت ببرد... سهراب یادت بخیر... اینجا قایق سازی وجود ندارد... راستی... قایقت را به آب انداختی؟؟!!! اینجا "فورانر" و "پرادو" میسازند... اینجا کسی مرامش قد نمیدهد قایقی بسازد و دل به…
  • چراغ قرمز

  • چراغ قرمز فرصت کوتاهی ست تا در آینه ی ماشین خیره شوی به سپیدی موهایت “مرگ از آنچه در آینه می بینید به شما نزدیک تر است !”
  • مهر

  • مهر در پایان است، نکند مهر تو باتقویم است، من زتقویم دلت باخبرم،همه ماهش مهر است، همه روزش احساس،زنده باشی ای دوست،عزتت افزون باد...