کـــم کـــم یاد خواهی گرفت ...

تفاوت میان نگه داشتن یک دوست

و زنجــــیر کردن یک روح را....

اینکه عشــــــق تکیه کردن نیست

و رفاقـــــت اطمینان خاطر...

و یاد میگیری که بوســـــه ها قرارداد نیستند

و هدیــــــه ها معنای عهد و پیمان نمیدهند...



کـــــم کـــــم یاد خواهی گرفت......!!!

برای دلـــــم می نویســـم ...

برای روزهــایی که باشی و نبـــاشم...

برای روزهـــایی که جستجو کنی و نیابی ام...

برای روزهـایی که تو خوشـبختی هایت را جشن بگیری

و مـــن...

نـــه...

برای تو نمی نویســــم...

برای انـــــــدوه تازه ای می نویســـم ...

که در جـــــانم ریشه دوانده

و مــرا از خویشــتن خویش دور می سازد...

در تلاطم لحظه های تنهاییم ..

حتی تیکـــــــ تاک ساعت ها آزارم می دهد...

درمــــــــــانی ندارد...

خـــــــوب می دانــــــــــم...

در ایــــن جــــمــــلــــه ها انـــــدوهــــــی پنـــــــهــان اســــــت:



"" انــــــدوه نــــــداشـــــتــــن ""

دیگر منتظر کسی نیستم

هر که آمد

ستاره از رویاهایم دزدید

هر که آمد

سفیدی از کبوترانم چید

هر که آمد

لبخند از لب‌هایم برید

منتظر کسی نیستم

از سر خستگی در این ایستگاه نشسته‌ام!

حماقتیست وقتی مرا از خود می رانی؛

ولی باز هم به سراغت میایم.

چه غرور بی غیرتی دارم . . .

کویری خشکم

باران شو و بر من ببار

قول می دهم

جنگل شوم ...

هوا بد است..
تو با كدام باد ميروي
چه ابرتيره اي گرفته سينه تو را
كه با هزار سال بارش شبانه روز هم
دل تو وا نمي شود..!

همه چیز
در یک لحظه اتفاق می افتد،
و تا ابد ادامه میابد...

ویرجینیا ولف

کاش غیر از من و تو، هیچکس با خبر از ما نشود،

نوبت بازی ما باشد و دیگر هرگز

نوبت بازی دنیا نشود...

جمع نمي‌شود دِگر،
آن‌ چهِ تو،
مي‌‌پـراكــني...!

مرگ، يک بار رخ نمی‌دهد
زيرا همه‌ی ما هر روز چند بار می‌ميريم.
هر بار که با آرزوها
علايق و پيـوندهای، خود وداع می‌کنيم،
می‌ميريم...!