توجه !
عضویت در کانال تلگرام همخونه
(کلیک کنید)
بلاگ كاربران
- عنوان خبر :
داستان بامعنا و بسیار زیبای عشق کوروش کبیر
- تعداد نظرات : 1
- ارسال شده در : ۱۳۹۵/۰۶/۲۹
- نمايش ها : 219
دختری هر روز به نزد کورش کبیرمی رفت و ادعا می کرد از عشق او خواب ندارد
و خواستار ازدواج با کوروش است تا پریشانی حالی اش از بین برود
روزی از روز ها دخترک عاشق پیشه دوباره به نزد کوروش رسید و مانند قبل ادعای عشق سوزان خود را شرح داد
کورش لبخندی زد و به او گفت :
من نمی توانم با تو ازدواج کنم اما برادرم را برای تو در نظر گرفته ام که هم از من جوان تر است هم زیباتر !
بعد با دست به پشت سر دخترک اشاره کرد و گفت برادرم پشت سرت ایستاده است .
دخترک سریع برگشت و کسی را پشت سر خود ندید …
کورش به او گفت اگر اینچنین که شرح می دادی عاشق من بودی هیچ گاه پشت سرت را نگاه نمیکردی !
نظرات دیوار ها
خیلی زیبا
ممنون.................