بلاگ كاربران
- عنوان خبر :
داستان کوتاه نه به جنیفر لوپز
- تعداد نظرات : 2
- ارسال شده در : ۱۳۹۵/۰۶/۲۷
- نمايش ها : 205
هیزم شکنی مشغول قطع کردن یه شاخه درخت بالای رودخونه بود
تبرش افتاد تو رودخونه
وقتی در حال گریه کردن بود
یه فرشته اومد و ازش پرسید : چرا گریه می کنی؟
هیزم شکن گفت : تبرم توی رودخونه افتاده
فرشته رفت و با یه تبر طلایی برگشت و از هیزم شکن پرسید : آیا این تبر توست؟
هیزم شکن جواب داد : نه
فرشته دوباره به زیر آب رفت و این بار با یه تبر نقره ای برگشت و پرسید : آیا این تبر توست؟
دوباره هیزم شکن جواب داد : نه
فرشته باز هم به زیر آب رفت و این بار با یه تبر آهنی برگشت و پرسید : آیا این تبر توست؟
جواب داد : آره
فرشته از صداقت مرد خوشحال شد و هر سه تبر را به اوداد و هیزم شکن خوشحال روانه خونه شد
روزی دیگر هیزم شکن وقتی داشت با زنش کنار رودخونه راه می رفت زنش افتاد توی همان رودخانه
هیزم شکن داشت گریه می کرد که فرشته باز هم اومد و پرسید که چرا گریه می کنی؟
اوه فرشته، زنم افتاده توی آب
فرشته رفت زیر آب و با جنیفر لوپز برگشت و پرسید : زنت اینه؟
هیزم شکن فریاد زد : آره!
فرشته عصبانی شد و گفت : تو تقلب کردی، این نامردیه
هیزم شکن جواب داد : اوه، فرشته من منو ببخش سوء تفاهم شده
می دونی، اگه به جنیفر لوپز نه می گفتم تو می رفتی و با کاترین زتاجونز می اومدی
و باز هم اگه به کاترین زتاجونز نه می گفتم، تو می رفتی و با زن خودم می اومدی و من هم می گفتم آره
اونوقت تو هر سه تا رو به من می دادی
اما فرشته، من یه آدم فقیرم و توانایی نگهداری سه تا زن رو ندارم
و به همین دلیل بود که این بار گفتم آره