دیوار کاربران


mkhm
mkhm
۱۳۹۵/۰۸/۲۸

انسانیت در من میمیرد..

وقتی مادری کنار امام زاده جوراب میفروشد...

انسانیت نابود میشود...

وقتی خواهری پشت خط عابر پیاده اسفند دود میکند.....

انسانیت معنایی ندارد ....

وقتی پدری روی برگشت ب خانه را ندارد...

انسانیت گم میشود ...

وقتی برادری از فقر کلیه اش را میفروشد...

و ما فقط انسان هایی هستیم که به وسعت دیدمان #انسانیت را جار ميزنيم!

mkhm
mkhm
۱۳۹۵/۰۸/۲۸

انسانیت در من میمیرد..

وقتی مادری کنار امام زاده جوراب میفروشد...

انسانیت نابود میشود...

وقتی خواهری پشت خط عابر پیاده اسفند دود میکند.....

انسانیت معنایی ندارد ....

وقتی پدری روی برگشت ب خانه را ندارد...

انسانیت گم میشود ...

وقتی برادری از فقر کلیه اش را میفروشد...

و ما فقط انسان هایی هستیم که به وسعت دیدمان #انسانیت را جار ميزنيم!

mkhm
mkhm
۱۳۹۵/۰۸/۲۵

گشنم بود، حسابی هم گشنم بود، چند روزی می شد که غذای درست و درمونی نخورده بودم یا بهتر بگم دل و دماغ غذا خوردن نداشتم، اما اون روز واقعا دلم می خواست شکمم رو سیر کنم، یه ظرف برداشتم و رفتم سمت غذا خوری، غذا مرغ بود و من عاشق رون مرغم، ظرفم رو گذاشتم جلوی مسئول توزیع غذا، مرد سیه چرده‌ی بد قلقی بود، کمی برنج و یه تکه سینه مرغ تو ظرفم گذاشت.

گفتم: من از سینه مرغ بدم می آد، میشه رون بذاری؟

با قاطعیت گفت: نه نه، راه نداره، رون کمه به همه نمی رسه.

گفتم: خب هنوز که هست، پس به من می رسه.

گفت: ببین پسر، کار من خیلی حساس و حساب شده ست، به چیزی که گیرت اومده قانع باش.



اون لحظه به چشم هاش نگاه کردم، چشم هاش واقعا خوشحال بودن، از اینکه می تونست به من زور بگه لذت می برد، هرچند کاری که می کرد حقیر و بی ارزش بود، اما تنها جایی بود که می تونست عدالت رو واسه خودش برقرار کنه، همه به اون زور می گفتن و اون به من!

یاد خدمت سربازیم افتادم، اون موقع فرماندهی داشتم که بی خود و بی جهت من رو تنبیه می کرد، قوانین سختگیرانه ای از خودش در می آورد و هیچ وقت هم بهم مرخصی نمی داد،

و من می تونستم لذت بردن رو تو چشمهاش ببینم، با این کار احساس وجود داشتن و مهم بودن می کرد، مثل دربانی که از سر ناسازگاری در رو باز نمی کنه، مثل استادی که واسه پر اهمیت جلوه دادن درسش نمره دانشجوهاش رو کم می ده، مثل منشی که بی دلیل پشت خط تلفن نگهت می داره...

گاهی آدم ها واسه لذت های حقیرانشون دیگرون رو به درد و رنج میندازن که این نشون دهنده خفت و خواری اون هاست...

mkhm
mkhm
۱۳۹۵/۰۸/۲۱

زن، زندگیست
و مرد، امنیت

و چه خوب می شود وقتی
مردی تمامِ مردانگیش را خرجِ
امنیتِ زندگیش کُند
و چه زیبا می شود وقتی
زنی تمامِ زندگیش را خرج
غرورِ امنیتش کُند ...

مهدی
مهدی
۱۳۹۵/۰۸/۲۱

سعی نکن متفاوت باشی؛
فقط «خوب» باش...

این روزها خوب بودن، به اندازه کافی متفاوت است!!!

مهدی
مهدی
۱۳۹۵/۰۸/۲۱

اگه تو زندگی یکی از سیم های سازت پاره شد، آهنگ زندگیتو جوری ادامه بده، هیچ کس نفهمه به تو چی گذشت؛
حتی اونی که سیمو پاره کرد...

مهدی
مهدی
۱۳۹۵/۰۸/۲۱

کم باش، اصلا هم نگران کم شدنت نباش!
آن کس که اگر کم باشی گمت کند،
همانی ست که اگر زیاد باشی حیفت میکند...

مهدی
مهدی
۱۳۹۵/۰۸/۲۱

ﺳﻪ ﭼﯿﺰ ﺭﺍ ﻫﺮﮔﺰ
ﺍﺯ ﺯﻧﺪﮔﯿﺖ ﺣﺬﻑ ﻧﮑﻦ؛
ﮐﺘﺎﺏ
ﮔﻞ
ﺧﻠﻮﺕ ﺑﺎ ﺧﻮﺩ...

‏ﮔﻞ ﺭﺍ ﻣﻦ ﺗﻘﺪﯾﻤﺘﺎﻥ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ ﻭﻟﯽ ﺣﻮﺍﺳﺘﺎﻥ ﺑﻪ ﺩﻭ ﺗﺎﯼ ﺩﯾﮕﺮ
ﺑﺎﺷﺪ...

مهدی
مهدی
۱۳۹۵/۰۸/۲۱

نیمـــی از جهـــان
افرادی هستند که
چیزی برای گفتن دارند
و نمی توانند بگویند....
و نیــــم دیگــــر
افرادی هستند که
چیزی برای گفتن ندارند
ولی همیشه حرف میزنند.....

مهدی
مهدی
۱۳۹۵/۰۸/۲۱

ﻫﯿﭽﻮﻗﺖ ﺗﻮ ﺩﺍﯾﺮﻩ ﯼ ﺭﺍﺣﺘﯽ ﺧﻮﺩﺕ ﻧﻤﻮﻥ!
ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﺑﻪ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﯾﮏ ﭼﺎﻟﺶ ﺟﺪﯾﺪ ﺑﺎﺵ...
ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﺑﻪ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﯾﺎﺩ ﮔﺮﻓﺘﻦ ﯾﻪ ﻣﻬﺎﺭﺕ ﺗﺎﺯﻩ ﺑﺎﺵ...
ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﺑﺨﻮﺍﻩ ﯾﮑﻤﯽ ﺑﻬﺘﺮ ﺑﺎﺷﯽ؛
ﮐﻤﯽ ﺑﻬﺘﺮ ﺍﺯ ﺩﯾﺮﻭﺯ ﺑﺎﺷﯽ،
ﮐﻤﯽ ﺻﺒﻮﺭﺗﺮ،
ﮐﻤﯽ ﺑﺨﺸﻨﺪﻩ ﺗﺮ،
ﮐﻤﯽ ﻣﻬﺮﺑﻮﻥ ﺗﺮ...
ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺍﺭﺯﺷﺸﻮ ﺩﺍﺭﻩ،
ﺗﻮ ﻓﻘﻂ ﯾﻪ ﺑﺎﺭ ﺑﻪ ﺩﻧﯿﺎ ﻣﯿﺎﯾﯽ..