بلاگ كاربران
- عنوان خبر :
متود جدید زندگی
- تعداد نظرات : 5
- ارسال شده در : ۱۳۹۵/۰۶/۱۶
- نمايش ها : 305
متود های مختلفی برای زندگی وجود داره و خیلی ها نمی تونند متود دلخواه خودشون رو انتخاب کنند.
1.تنها 2.+دوست 3.ازدواج 4.عشق و حال و ..
من 6193543942 ثانیه در متود 1 زندگی می کردم ، به ناچار و خیلی نا امید کننده بود که تلاش های من برای رفتن به متود 2 اکثرا رد شد و یا خیلی زود تمام شد. در ابتدا فکر کردم مشکل از طرف مقابل هست. سپس این فکر سراغ من اومد که شاید من بدشانسم . ولی خیلی زود در اوج جوانی فهمیدم که من برای تنهای انتخاب و خلق شدم . متود 1 آه چه لذت بخش ...
ولی این واقعیت نبود چون من از تنهای متنفر بودم ، واقعا نیاز داشتم به یک معشوقه
من بیشتر عمر خودم رو ، قطعا بیشتر عمر خودم رو پای کامپیوتر بودم و البته رشته ام هم نرم افزاره و متوجه شدم یه جور علاقه خاص بین من و این ماشین بی جان بوجود اومده که نمی تونم خودمو ازش جدا کنم. من هیچ وقت نفهمیدم پسر ها چجور توی تلگارم دوست پیدا می کنند ، چون من نصبش کردم و نوشته بود ، Oops! شما هیچ دوستی ندارید یکی جدیدشو اضافه کنید. ولی خوب از کجا؟!
بعد با یک سری گروه آشنا شدم و دیدم که از چت کردن با دخترا در گروه متنفرم چون 100% شون موقع چت فکر می کنند من دنبال دوست دخترم . رقتن به PV هم که انگار بزرگترین جرمه .
بالاخره فهمیدم سر منشا تمام مشکلاتم ، خودم هستم. به شدت تنبل ، بیکار ، حتی بعضی اوقات حوصله رفتن به دست شویی رو ندارم و اخیرا باعث بروز مشکلات مثانه شدم. فهمیدم که من دچار یک سری بیماری روانی شدم. خوبه حالا من می دونم چی شده ، رفتم روانپزشک و رفتم روانپزشک 2 و رفتم روان پزشک 3 و فهمیدم خیلی از روان پزشک ها به شغلشون عشق نمی ورزند و جای درست قرار نگرفتند ، اونها فقط مدرک داشتند.
پس خودم سعی کردم تبدیل به روانشناس بشم و شروع به خوندن کتاب ها و مقالات و مستندات علم روان شناسی کردم و تبدیل شدم به روان شناسی شخصی خودم. بعد فهمیدم که فقط من بیمار نیستم ، برادرم مثل من یک سری بیماری روانی داره و بعد فهمیدم پدر و مادرم هم بیماری روانی دارند.
راننده تاکسی دچار یک خود آگاه بینی خاص و نایاب بود. استاد دانشگاه فوبیای سکوت داشت و دوست هم خوابگاهیم یک بیماری خطرناک و شدید روانی داشت . خیلی زود فهمیدم تمام انسان ها بیماری های روانی دارند برخی کم و برخی زیاد ولی همه دارند. به اونها پیشنهاد می دادم پیش یک متخصص بروند و اونا اینو فحش قلمداد می کردند و منجر به دعوا می شد. فهمیدم مردم حاظرند از 3 ناحیه شکستگی پیدا کنند و دو هفته بستری باشند ولی یک ساعت پیش روانپزشک نروند. برای مردم روانپزشک یعنی اخر خط.
روان پزشک یعنی لخت در خیابان بخزی و عابرویت برود. گویا کسی که به روانپزشک مراجعه می کنند فحشا کرده. تا این حد مردم از رفتن به روان پزشک امتنا می کنند. علت به نظر من بد نشان دادن جایگاه روانپزشک در رسانه ها و داستان ها و فیلم و سریال هاست . و البته ما روانپزشک های خوب کم داریم.
به همین دلیل من تصمیم گرفتم تنها زندگی کنم و دوستی در فضای مجاری کنم تا بتونم حرف های دلم رو بهش بزنم. این متد جدید رو می تونید تنهانما صدا بزنید. دوستی با کامپیوتر ، دو طرف هرگز چهره واقعی یکدیگر را نمی بینند. اونها مجازند که به یکدیگر دروغ بگویند.
در واقع چون تکنولوژی هنوز نتونسته ربات کاملی ارایه بده که انسان بتونه باهاش دوست بشه ، من می خوام که انسان ها در نقاب کامپیتور با هم دوست شوند. این دو دوست تعهدی نسبت به هم ندارند.
و این دلیلی بود که به این شبکه اجتماعی پیوستم ، برای پیدا کردن یک دختر کامپیوتر نما
چقد،قشنگ بود.
عجیب!
جالب بود و البته چیزیه که دیگه همه گیر شده