بلاگ كاربران


  • گاهی زندگی غیر قابل تحمل میشه

  • من یه مدت در یک شرکت دولتی کار میکردم با اینکه به روزی 12 ساعت رسید و انجا کاراموز بودم با این حال در عرض یک ماه تمامی کارهایی که سه کارمند انجام میدادند را یاد گرفتم کارها سریع پیش میرفت و کارمندها احساس خطر کردند ک نکنه جاشونو بگیرم اگه همینطور پیش میرفتم مطمئنا این اتفاقمیوفتاد ولی من برای ماندننیامده بودم اومدم تا خودمو محک بزنم و شرکت های دولتی را بررسی کنم یکی از بی‌غرضه ترین اونها و کس…