دیوار کاربران


مهدی
مهدی
۱۳۹۵/۰۶/۲۲

زیبــــایی هارا ببیــــن

نــــدای درونت را بشـــنو

دل هـــــا را شاد کــــن

گــــوش بسپار به سکــــوت

یـــاری رسان بــــاش

زندگــــــی اینگونه است

زندگی کــن…!

مهدی
مهدی
۱۳۹۵/۰۶/۲۰

اگر دو نفر رو همزمان دوست داشتی، نفر دوم رو انتخاب کن، چون اگر نفر اول رو واقعا دوست داشتی، هیچ وقت به نفر دومی فکر نمیکردی!

مهدی
مهدی
۱۳۹۵/۰۶/۲۰

عادت، ناجوانمردانه‌ترین بیماری‌ست، زیرا هر بداقبالی را به ما می‌قبولاند، هر دردی را و هر مرگی را.
در اثر عادت، در کنار افراد ِ نفرت‌انگیز زندگی می‌کنیم، به تحمل زنجیرها رضا می‌دهیم، بی‌عدالتی‌ها و رنج‌ها را تحمل می‌کنیم. به درد، به تنهائی و به همه چیز تسلیم می‌شویم.
عادت، بی‌رحم‌ترین زهر زندگی‌ست. زیرا آهسته وارد می‌شود، در سکوت، کم‌کم رشد می‌کند و از بی‌خبری ما سیراب می‌شود و وقتی کشف می‌کنیم که چطور مسموم ِ آن شده‌ایم، می‌‌بینیم که هر ذرهٔ بدن‌مان با آن عجین شده است، می‌بینیم که هر حرکت ما تابع شرایط اوست و هیچ داروئی هم درمانش نمی‌کند.

مهدی
مهدی
۱۳۹۵/۰۶/۲۰

مردم همیشه به شما نمی گن که چه فکری می کنن فقط منتظرن که توی زندگی پیشرفت نکنی....

مهدی
مهدی
۱۳۹۵/۰۶/۲۰

سعی‌ کن آنقدر کامل باشی‌

که بزرگترین تنبیه تو برای دیگران،

گرفتن خودت از آنها باشد.

مهدی
مهدی
۱۳۹۵/۰۶/۲۰

ما همیشه از چراغ سبز خوشحال میشیم اما یه وقتایی هم هست که دعا میکنیم همه چراغا قرمز باشن تا چند ثانیه بیشتر کنار اونایی که دوسشون داریم باشیم...

مهدی
مهدی
۱۳۹۵/۰۶/۲۰

ﻓﯿﻠﻢ ﺧﻮﺩﺗﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﮕﯿﺮﯾﺪ ﻭ ﺑﮕﺬﺍﺭﯾﺪ ﺟﻠﻮﯼ ﺧﻮﺩﺗﺎﻥ، ﺑﺒﯿﻨﯿﺪ ﻣﯽﺧﻮﺍﻫﯿﺪ ﺍﯾﻦ ﻓﯿﻠﻢ ﺭﺍ ﺟﻠﻮﯼ ﻫﻤﻪ ﭘﺨﺶ ﮐﻨﻨﺪ؟

ﺑﺎ ﻓﺮﺯﻧﺪﻡ ﭼﻄﻮﺭ ﺑﺮﺧﻮﺭﺩ ﮐﺮﺩﻡ، ﺑﺎ ﻣﺎﺩﺭﻡ و با همسرم ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺣﺮﻑ ﺯﺩﻡ؟
ﺍﮔﺮ ﺣﺎﺿﺮ ﻧﯿﺴﺘﯽ ﺍﯾﻦ ﻓﯿﻠﻢ ﺭﺍ ﺑﻘﯿﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﺑﺒﯿﻨﻨﺪ ﯾﻌﻨﯽ ﺧﻮﺏ ﻧﯿﺴﺘﯽ !

ﺍﯾﻦ ﯾﮏ ﺗﻌﺮﯾﻒ ﺍﺯ ﺗﻘﻮﺍﺳﺖ،

یعنی ﺗﻤﺎﻡ ﺍﻋﻤﺎﻟﺖ ﺭﺍ ﺭﻭﯼ ﺳﺮﺕ ﺑﮕﺬﺍﺭﯼ ﻭ ﺑﺮﻭﯼ ﺑﺎﺯﺍﺭ، ﺩﻭﺭﯼ ﺑﺰﻧﯽ ﻭ ﺷﺮﻣﻨﺪﻩ ﻧﺸﻮﯼ.

مهدی
مهدی
۱۳۹۵/۰۶/۲۰

آدم باید خیلی ذلیل باشد که حسرت سال های به خصوصی از عمرش را بخورد. ماها می توانیم با رضایت خاطر پیر شویم.
مگر دیروز آش دهن سوزی بود؟
یا مثلا پارسال؟ عقیده ات غیر از این است؟
افسوس چه را بخوریم؟ ها؟ جوانی؟
ما هرگز جوان نبودیم!

مهدی
مهدی
۱۳۹۵/۰۶/۲۰

پيش رويم:
چهره ی تلخ زمستان جواني
پشت سر:
آشوب تابستان عشقي ناگهاني
سينه ام:
منزلگه اندوه و درد و بدگماني

مهدی
مهدی
۱۳۹۵/۰۶/۲۰

گه زنی در کار نباشه ، عشقی هم در کار نیست.
شکسپیر و حافظ و رومئو وژولیت و شیرین و فرهاد ول معطل اند. اگه روزی زن ها بخواهند از این جا برند، تقریبا همه ادبیات و سینما و هنر دنیا رو با خودشون باید ببرند .
اما اگه قرار باشه مردا برند چی ؟