دیوار کاربران


Natiloos
Natiloos
۱۳۹۵/۰۴/۲۸

کليد گمشده ي قصر آرزوهاي هر آدمي يه عشق افلاطونیه که ارزش داشته باشه جونشم به پاش بده
شاعرم ولی از شعار دادن بیزارم
طراح و نقاشم ولی اصن بلد نیستم کسی رو رنگ کنم
پسری ام از تبار مجنون که سوار بر اسب سپید آرزوها در پی دختری از قبیله لیلی به هر کوی و برزن سر میزنه
لازم نیس دختر شاه پریون باشه
یه دختر ساده و بی افاده که وقتی پا به کاخ رویاهام بزاره خودم تاج و نگین شاهی بر سر و انگشترش بنشونم و با طلوع بی زوال خورشید عشق شروع خوشبختیمون رو جشن بگیریم
مثه خيلي از پسرای لاف زنه این زمونه با زمزمه هاي به ظاهر عاشقونه اما پر از حقه و نيرنگ در گوش يه دختر معصوم ادعا نمیکنم سرتاپاشو طلا میگیرم اما با حلقه ای از گل وفا در دست و فرشی از پرنیان محبت چشم به راه حادثه سبز حضورش تا واپسین نفس می ایستم و دنیا رو براش بهشتی میسازم که همه انگشت به دهن بمونن اونقدر بی مرز که حتی عشق تعریفی دوباره پیدا کنه تا من اون ما بشیم و مثه اسطوره ها هفت شهر عشق رو طی کنیم و از دل افسانه ها قدم به شهر عاشقا بزاریم تا همه باور کنن آخرین بازمانده از دیار عاشقام و پیام آور عشقی آسمونی و اهورایی...
شاید من و شما نیمه گم شده هم باشيم!