دیوار کاربران


Amir_omidi
Amir_omidi
۱۳۹۹/۱۰/۰۳

باید راهی یافت ، برایِ زندگی را زندگی کردن ،

نه فقط زندگی را گُذَراندَن ..

باید راهی یافت ،

برایِ صبح ها با اُمید چشم گُشودَن ،

برایِ شب ها با آرامشِ خیال خوابیدن..

اینطور که نمیشود ،

نمیشود که زندگی را فقط گذراند ،

نمیشود که تمام شدنِ فصلی و رسیدنِ فصلی جدید را فقط خُنَکایِ ناگهانیِ هوا یادَت بیاورد ،

نمیشود تا نوکِ دماغَت یخ نکرده حواسَت به رسیدنِ پاییز نباشد..

اینطور پیش بِرَوی یک آن چَشم باز میکنی

خودَت را میانِ خزانِ زردِ زندگی ات میابی ،

و یادت هم نمی آید چطور گذَرانده ای مسیرِ بهاری و سبزِ زندگی ات را..

اصلا خدا را هم خوش نمی آید ،

راهَت داده به دنیایَش که نقشَت را ایفا کنی ،

یک روز خوبُ حتی یک روز بد ،

یک روز شیرینُ حتی یک روز تلخ ،

یک روز آرامُ حتی یک روز پُرهیاهو ،

وظیفه ی تو زندگی را با تمام و کمالَش زندگی کردن است ،

با تمامِ سِکانس هایِ تلخ و شیرینَش..

نمیشود که همه اش خسته باشی

و سَرِ سکانس هایِ تلخ بهانه بیاوری و گوشه ای به قهر کِز کنی و بازی نکنی ..

حق داری که خستگی ات را در کنی ،

اما حق نداری که دیگر مسیر را ادامه ندهی ..

اینطور که نمیشود ،

تا دیر نشده باید راهی پیدا کرد ،

باید زندگی را زندگی کرد ..

5+

raha1374
raha1374
۱۳۹۹/۰۹/۰۵

حتی یک راه چند قدمی هم می تواند راهی بدون بازگشت باشد.
با دقت انتخاب کنیم

Amir_omidi
Amir_omidi
۱۳۹۹/۰۹/۰۱

زندگی پر از زیبایی است، به آن توجه کن
به زنبور عسل، به کودک کوچک و چهره‌های خندان دقت کن
باران را نفس بکش و باد را احساس کن
زندگی‌ات را زندگی کن و برای رویاهایت مبارزه کن

seldaaa
seldaaa
۱۳۹۹/۰۸/۳۰

هیچوقت به هیچکس اجازه نده
بهت بگه نمیتونی کاریو انجام بدی...
باید از رویاهات محافظت کنی
مردم اگه نتونن کاریو انجام بدن
دوست دارن به تو هم بگن نمیتونی!

Amir_omidi
Amir_omidi
۱۳۹۹/۰۸/۲۵

امواج زندگی را بپذیر حتی اگر گاهی تو را به عمق دریا ببرد
آن ماهی آسوده که بر سطح آب ها می بینی مرده است

******

seldaaa
seldaaa
۱۳۹۹/۰۸/۲۲

من خنده زنم بر دل ، دل خنده زند بر من
اینجاست که میخندد دیوانه به دیوانه

من خنده زنم بر غم ، غم خنده کند بر من
اینجاست که میخندد بیگانه به دیوانه

من خنده کنم بر عقل او خنده کند بر من
اینجاست که میخندد ویرانه به دیوانه
مولانای جان

seldaaa
seldaaa
۱۳۹۹/۰۸/۱۶

زنبورها را مجبور کرده ایم
از گلهای سمی عسل بیاورند
و گنجشکی که سالها
بر سیم برق نشسته
از شاخه های درخت می ترسد

با من بگو چگونه بخندم ؟
هنگامی که دور لبهایم را
مین گذاری کرده اند

ما کاشفان کوچه های بن بستیم
حرفهای خسته ای داریم
این بار
پیامبری بفرست
که تنها گوش کند

گروس عبدالملکیان

sara40
sara40
۱۳۹۹/۰۸/۰۷

سر ارادت ما و آستان حضرت دوست
که هر چه بر سر ما می‌رود ارادت اوست

نظیر دوست ندیدم اگر چه از مه و مهر
نهادم آینه‌ها در مقابل رخ دوست

seldaaa
seldaaa
۱۳۹۹/۰۸/۰۲

من در سرزمینی زندگی میکنم که دویدن سهم کسانی است که نمیرسند
و رسیدن حق کسانی است که نمیدوند...
دکتر شریعتی.

Mahlaaa
Mahlaaa
۱۳۹۹/۰۸/۰۲

برای روزهای خوبت دعا میکنم..
روزهای خوب تو ربط عجیبی دارند به حال خوب من...