دیوار کاربران


sara40
sara40
۱۳۹۹/۱۰/۲۸

من دلم می‌خواهد
خانه‌ای داشته باشم پر دوست
کنج هر دیوارش
دوستانم بنشینند آرام
گل بگو، گل بشنو

هر کسی می‌خواهد
داخل خانه پر مهر و صفا مان گردد
یک سبد بوی گل سرخ به ما هدیه کند
شرط وارد گشتن
شستشوی دل ها
شرط آن
داشتن یک دل بی رنگ و ریاست

به درش برگ گلی می‌کوبم
روی آن با قلم سبز بهار
می‌نویسم:

ای یار
خانه دوستی ما اینجاست
تا که سهراب نپرسد دیگر
خانه دوست کجاست

Amir_omidi
Amir_omidi
۱۳۹۹/۱۰/۲۷

كاش آدم ها مثل فصل ها بودند..
زمستان كه مى شدند
سرد كه مى شدند
مى رفتند..
بهار ى مى شدند..
تازه مى شدند..
گرم مى شدند..
بر مى گشتند..

nnn
nnn
۱۳۹۹/۱۰/۲۶


nnn
nnn
۱۳۹۹/۱۰/۲۶


nnn
nnn
۱۳۹۹/۱۰/۲۶

هَمیشِـہ سُڪوت نِشونِـہ یِ تاییدِ حَرفِ طَرَفِ مُقآبِل نیست؛
گآهی نِشونِـہ یِ قَطعِ اُمید اَز سَطحِ شُعورِشِـہ [!] ×

nnn
nnn
۱۳۹۹/۱۰/۲۶


rayan_send
rayan_send
۱۳۹۹/۱۰/۲۰

پدر سه نقطه دارد
پسر سه نقطه دارد
دختر هم سه نقطه دارد

اما مادر هیچ نقطه ای ندارد
چون که نقطه نقطه ی وجودش را
وقف خانواده اش کرده است
عشق جاودان مادر...

nnn
nnn
۱۳۹۹/۱۰/۲۰

بوس بوس بوووووسسسس

nnn
nnn
۱۳۹۹/۱۰/۱۸


rayan_send
rayan_send
۱۳۹۹/۱۰/۱۱

آن روزها رفتند
آن روزهای خوب
آن روزهای سالم سرشار...
آن آسمان های پر از پولک
آن شاخساران پر از گیلاس...
آن خانه های تکیه داده در حفاظ سبز پیچکها به یکدیگر
آن بام های بادبادکهای بازیگوش
آن کوچه های گیج از عطر اقاقی ها