دیوار کاربران


ehsan1366225
ehsan1366225
۱۳۹۲/۱۲/۲۰

گاهـــی مــــرگ چقـــدر برایت شیــــرین میشود
وقتی میبینی "تنهـــا دلخوشــی زندگیــــت"
با "دیگــــری "میخنــــدد...

ehsan1366225
ehsan1366225
۱۳۹۲/۱۲/۲۰

گناه کردم
چاره ای نبود
طعم سیب میداد لبانت..!!

معاوضه کردم بهشت را با آغوشت. . .

amir107
amir107
۱۳۹۲/۱۲/۱۹

گاهی آنقدر دلم از زندگی سیر میشود که

می خواهم تا سقف آسمان پرواز کنم

و رویش دراز بکشم آرام و آسوده مثل ماهی حوضمان که چند روزیست روی آب است !

Arel
Arel
۱۳۹۲/۱۲/۱۹

دلتنگم نه دلتنگ تو

دلتنگ اینکه یه روزی هوامو داشتی

دلتنگ اینکه هر لحظه به یادم بودی

دلتنگ هر دقیقه شنیدن صدات

دلتنگ تا صبح بیدار موندنت فقط به خاطر اینکه دل من گرفته

دلتنگ اینکه اسممو سوالی صدا کنی

دیدی ؟ من که دلتنگ تو نیستم !

Arel
Arel
۱۳۹۲/۱۲/۱۹

دلتنگم نه دلتنگ تو

دلتنگ اینکه یه روزی هوامو داشتی

دلتنگ اینکه هر لحظه به یادم بودی

دلتنگ هر دقیقه شنیدن صدات

دلتنگ تا صبح بیدار موندنت فقط به خاطر اینکه دل من گرفته

دلتنگ اینکه اسممو سوالی صدا کنی

دیدی ؟ من که دلتنگ تو نیستم !

Kaveh33
Kaveh33
۱۳۹۲/۱۲/۱۹

بعضیا چنان "عکس" با "آلات موسیقی" میگذارند که انگار هنرمندند)))))))))
بعضیا بالا و پایین جملاتشان چنان شکل " قلب " میگذارند که هر کی ندونه فکر میکنه اینا میفهمن عشق چیه)))))))))
قابل توجه: خداییش منظورم با شما نیست ولی میخواستم بنویسم تا مخاطب خاص بیاد بخونه!!!
کاری از آرش33 :-)

ehsan1366225
ehsan1366225
۱۳۹۲/۱۲/۱۹

غضنفر با چهارتا از دوستاش میرن خونه اش ....
به زنش میگه : زود چند تا چائی بیار
زنش میگه : ما که قند و شکر نداریم ....
غضنفر : اشکالی نداره .... تو بیار من ردیفش می کنم !!!!!
غضنفر چای رو میذاره جلو مهموناش میگه : خانمم واسه تون چائی رو
شیرین کرده ولی توی یکی از چاییها شکر نریخته .... هر کی چائی اش
تلخ بود فردا همگی نهار میریم خونه شون !!!

ehsan1366225
ehsan1366225
۱۳۹۲/۱۲/۱۹

میگن کفاش ازپای مردم نون میخوره دندونپزشک ازدندون مردم حالا اونی که ختنه میکنه تکلیفش چیه؟؟؟

aminrastgoo90
aminrastgoo90
۱۳۹۲/۱۲/۱۸

هر که بامش بیش برف بیشتر
یکی از پادشاهان عمرش به سر آمد و دار فانی را بدرود گفت و به سوی عالم باقی شتافت چون وارث و جانشینی نداشت وصیت کرد.بامداد نخستین روز پس از مرگش اولین کسی که از دروازه ی شهر در آید تاج شاهی را بر سر وی نهند و کلیه ی اختیارات مملکت را به او واگذار کنند.

اتفاقا فردای آن روز؛اولین فردی که وارد شهر شد گدائی بود که در همه ی عمر مقداری پول اندوخته و لباسی کهنه و پاره که وصله بر وصله بود به تن داشت.

ارکان دولت و بزرگان وصیت شاه را به جای آوردند و کلیه خزائن و گنجینه ها به او تقدیم داشتند و او را از خاک مذلت بر داشتند و به تخت عزت و قدرت نشاندند.پس از مدتی که درویش به مملکتداری مشغول بود.به تدریج ...
بعضی از امرای دولت سر از اطاعت و فرمانبرداری وی پیچیدند و پادشاهان ممالک همسایه نیز از هر طرف به کشور او تاختند.درویش به مقاومت برخاست و چون دشمنان تعدادشان زیادتر و قوی تر بود به ناچار شکست خورد و بعضی از نواحی و برخی از شهرها از دست وی بدر رفت. درویش از این جهت خسته خاطر و آرزده دل گشت.

در این هنگام یکی از دوستان سابقش که در حال درویشی رفیق سیر و سفر او بود به آن شهر وارد شد و یار جانی و برادر ایمانی خود را در چنان مقام و مرتبه دید به نزدش شتافت و پس از ادای احترام و تبریک و درود و سلام گفت ای رفیق شفیق شکر خدای را که گلت از خار برآمد و خار از پایت بدر آمد.بخت بلندت یاوری کرد و اقبال و سعادت رهبری؛تا بدین پایه رسیدی!

درویش پادشاه شده گفت:ای یار عزیز در عوض تبریک؛تسلیت گوی آن دم که تو دیدی غم نانی داشتم و امروز تشویش جهانی!

رنج خاطر و غم و غصه ام امروز در این مقام و مرتبه صدها برابر آن زمان و دورانی است که به اتفاق به گدائی مشغول بودیم و روزگار می گذراندیم!

seashell
seashell
۱۳۹۲/۱۲/۱۸

ܓ♥●•٠·˙ ܓ♥●•٠·˙ ܓ♥●•٠·˙
♥♥
گاهی دلت از سن و سالت می گیرد
میخواهی کودک باشی
کودک به هر بهانه ای به آغوش غمخواری پناه می برد
و آسوده اشک می ریزد
بزرگ که باشی
باید بغض های زیادی را بی صدا دفن کنی …
♥♥
http://www.hamkhone.ir/member/16579/blog/view/92807/
ܓ♥●•٠·˙ ܓ♥●•٠·˙ ܓ♥●•٠·˙