متفاوت ترین شبکه اجتماعی در ایران

دیوار کاربران


mahdi0021
mahdi0021
۱۳۹۳/۰۲/۰۴

mahsa2013 :
are hastaaaaaaaaaaaaaaam

من که فکر نمیکنم دیگه دختری باشه که بهت نارو نزنه

milad77
milad77
۱۳۹۳/۰۲/۰۳

مراحل چهارگانه تحقیق در ایران:

Ctrl+A

Ctrl+C

Ctrl+V

Ctrl+P

mahsa2013
mahsa2013
۱۳۹۳/۰۲/۰۳

mahsa2013 :
به سلامتیه دخترائی که هنوز دوست داشتنین . . .
هنوز مرد رو با آهن پاره ای که زیر پاشونه نمیسنجن . . .
همونائی که بوی عشق میدن . . .
اونائی که مهربونن . . .
همونائی که یه خورده لوسن ولی اگه کسی دوستشون داشت نارو نمیزنن بهش . . .
همونا که تا تهش هستن . . .
سلامتی این فرشته های زمین ، به خصوص نوع ایرانیش . . .
با این که کمیاب شدن ولی بازم هستن . . .˙·٠•●♥

are hastaaaaaaaaaaaaaaam

hadi2008jjg
hadi2008jjg
۱۳۹۳/۰۲/۰۳

به سلامتیه دخترائی که هنوز دوست داشتنین . . .
هنوز مرد رو با آهن پاره ای که زیر پاشونه نمیسنجن . . .
همونائی که بوی عشق میدن . . .
اونائی که مهربونن . . .
همونائی که یه خورده لوسن ولی اگه کسی دوستشون داشت نارو نمیزنن بهش . . .
همونا که تا تهش هستن . . .
سلامتی این فرشته های زمین ، به خصوص نوع ایرانیش . . .
با این که کمیاب شدن ولی بازم هستن . . .˙·٠•●♥

ƤƛƦӇƛM
ƤƛƦӇƛM
۱۳۹۳/۰۲/۰۳

+5

ƤƛƦӇƛM
ƤƛƦӇƛM
۱۳۹۳/۰۲/۰۳

+5

ShahryaR
ShahryaR
۱۳۹۳/۰۲/۰۳

من بودم… تو… و یک عالمه حرف…

و ترازویی که سهم تو را از شعرهایم نشان میداد!

کاش بودی و می فهمیدی وقت دلتنگی یک آه چقدر وزن دارد…

+5


hadi2008jjg
hadi2008jjg
۱۳۹۳/۰۲/۰۲

دلم هوای دیروز را کرده،

هوای روزهای کودکی را،

دلم میخواهد مثل دیروز قاصدکی بردارم،

آرزوهایم را به دستش بسپارم تا برای تو بیاورد.

دلم میخواهد دفتر مشقم را باز کنم و دوباره

تمرین کنم،الفبای زندگی را.

میخواهم خط خطی کنم تمام آن روزهایی که دل شکستم ودلم را شکستند.

دلم میخواهد این بار اگر معلم گفت در دفتر نقاشی تان

هر چه میخواهید بکشید،

این بار تنها و تنها نردبانی بکشم به سوی تو.

دلم میخواهد این بار اگر گلی را دیدم،آن را نچینم .

دلم میخواهد …می شود باز هم کودک شد؟؟

راستی خدا...!

دلم فردا هوای امروز را می کند...!!!
[-O<[-O<[-O<[-O<[-O<[-O<[-O<[-O<[-O<

Ali1374
Ali1374
۱۳۹۳/۰۱/۲۴

زمستانی گذشت...
برفها از خجالت تنهایی ام آب شدند!
+5

nana1346
nana1346
۱۳۹۳/۰۱/۲۳

من ا?نجا مسافرم
جهانگرد? به دهکده ا? رفت تا زاهد معروف? را ز?ارت کند و د?د که زاهد در اتاق? ساده زندگ? م? کند. اتاق پر از کتاب بود و غ?ر از آن فقط م?ز و ن?مکت? د?ده م? شد.

جهانگرد پرس?د: لوازم منزلتان کجاست؟...

زاهد گفت: مال تو کجاست؟

جهانگرد گفت:من ا?نجا مسافرم.

زاهد گفت: من هم.