بلاگ كاربران

  • عنوان خبر :

    دلنوشته

  • تعداد نظرات : 6
  • ارسال شده در : ۱۳۹۲/۰۸/۰۲
  • نمايش ها : 583

این روزا که میگذرد احساس می کنم



یکی از جاده های پر و پیچ و خم و مه آلود

زندگی منو به سوی خود می خواند.....

برای پیدا کردنش همه جا را می گردم

از هر پنجره بازی به امید اینکه اورا ببینم

سرک می کشم ولی نیست......

روزها منتظر یه قاصدک تا خبری برایم بیاورد

ولی قاصدکها هم نشانی من را گم کرده اند......

شبها آسمان را نگاه می کنم تا شاید بتوانم نشونیشو

از ستاره ها بگیرم ولی ستاره ها هم یادشون

رفته نیم نگاهی به زمین بندازن تا نگاه یه منتظر

را ببینند.....
تنهایی رو بیشتر از همیشه احساس می کنم .

خسته تر و دلتنگ تر از همیشه به دنبال پناهگاه امن و

مطمئن خود می گردم تا با رسیدن بهش کمی

آرامش بگیرم ولی مثل اینکه مهربونی که اون بالاست

به تنهایی محکومم کرده.....

مهربون عالم اگر تو اینطور میخوای باشه

من که حرفی ندارم همه ی دلتنگیها و بی کسی ها

برای من ولی ازت میخوام اونی که دوست ندارم

هیچ وقت غمشو ببینم بخنده و شاد باشه.

اونو تنهاش نذار و همیشه باهاش باش .

فقط ای کاش بهم می گفتی تا کی چشمهای

منتظرم باید به جاده ی زندگی باشه....؟؟؟

نظرات دیوار ها


khastany
ارسال پاسخ

احساسی بود.مرسی
خوب بود

H1367
ارسال پاسخ

مرسی زیبا بود ممنونم

hossein0011
ارسال پاسخ

متشکر از این بلاگ زیبا

saeidyk
ارسال پاسخ

نخوندم ...اما عالی بود

مرسی

ali71
ارسال پاسخ

like

↩ᄊªフ¡Ð☯
ارسال پاسخ

عالی بود

مرسی