بلاگ كاربران


بر رواق مدوّر دوران

می‌نویسیم و هر چه باداباد

مرد این قصه‌ی تهمتن‌کش

شرفش را به نان نخواهد داد

 

من مرید پیمبر دردم

از نَه‌مردان امان نمی‌گیرم

با روان گرسنه می‌میرم

صِله از سُفلگان نمی‌گیرم

 

سر من گرمِ سربه‌داری‌هاست

خاک من غیرت علف دارد

سگ سم‌خورده‌ی ترانه‌ی من

به پلنگانتان شرف دارد

 

بر رواق مدوّر دوران

سر من سر‌به دار خواهد ماند

دگران می‌روند و می‌آیند

خشم من ماندگار خواهد ماند

 

می‌زند تازیانه پی‌درپی

بوسه بر دست و پای دربندم

میله‌ها را به سخره می‌گیرد

بندی سربلند لبخندم

 

آسمانی دوباره خواهم ساخت

بر بلندای بام آزادی

سرنوشت فرشتگانش را

می‌سپارم به دست فرزندم

 

پسر من بزرگ خواهد شد

غزل ناسروده خواهد خواند

آسمان را به خاک خواهد ریخت

در قفای زمانه خواهد راند

 

من پلنگ بُرّنده دندانم

از شغالان قفا نخواهم خورد

سفره‌ام از گرسنگی سبز است

نان به نرخ شما نخواهم خورد

 

گر چه باغِ بهارمرده‌ی من

سرخوش از میوه‌های بن‌بستی است

سرو آزاده‌ام که می‌داند

فخر آزادگان تهی‌دستی است

 

ببر مازندرانم و نامم

چون تبارم زبان‌زد دنیاست

عقب استخوان نمی‌گردم

دُم تکاندن طریقت سگ‌هاست

 

گر چه ناشادمان و ناخرسند

گرچه نومیدوار و مأیوسم

از برای دو پاره نان سیاه

دست هر سفله را نمی‌بوسم

 

سر من گرم سر‌به‌داری‌هاست

خاک من غیرت علف دارد

سگ باغِ درخت‌مرده‌ی من

به بهار شما شرف دارد

از علی اکبر یاغی تبار

به اشتراک بگذارید : google-reader yahoo Telegram
نظرات دیوار ها


yasermo
ارسال پاسخ

ممنون از نظری که دادی Fardin1995

Fardin1995
ارسال پاسخ

شعر کوبنده و خواندنی

عالی

نه درد دستت..............20