دیوار کاربران


مهدی
مهدی
۱۳۹۵/۰۲/۱۰

من آدمِ نرفتن ام
آدمِ دوست موندن
یا اصلن آدمِ دیر رفتن ام
خیلی دیر ..
اما وقتی برم
دیگه آدمِ برگشتن نیستم.
آدمِ مثل قبل شدن نیستم.
باور کن !

- آنا گاوالدا
..............

مهدی
مهدی
۱۳۹۵/۰۲/۱۰

همان طور که گفته اند
عشق و عطسه را نمی توان پنهان کرد
حتی یک عطسه کوتاه
حتی یک عشق کوچک

-آن « فیلتر شد »تون
............

مهدی
مهدی
۱۳۹۵/۰۲/۱۰

برایت رویاهایی آرزو می کنم تمام نشدنی
وآرزوهایی پر شور
که از میانشان چندتایی برآورده شود
برایت آرزو می کنم که فراموش کنی
چیزهایی را که باید فراموش کنی

برایت شوق آرزو می کنم
آرامش آرزو می کنم
برایت آرزو می کنم که با پرواز پرندگان بیدار شوی
و یا با خنده ی کودکان
برایت آرزو می کنم که دوام بیاوری در رکود، بی تفاوتی و ناپاکی روزگار

مهمتر از همه
برایت آرزو می کنم که خودت باشی

-ژاک برل

.............

مهدی
مهدی
۱۳۹۵/۰۲/۱۰

آدمها مي آيند
خودشان را نشان ميدهند
اصرار ميکنند
براي اثبات بودنشان و ماندنشان
اصرار ميکنند که تو نيز باشي همراهشان

همان آدمها
وقتي که پذيرفتي بودنشان را
وقتي که باورشان کردي
به سادگي
ميروند
و تو ميماني با باوري که..

.............

مهدی
مهدی
۱۳۹۵/۰۲/۱۰

زندگی فاصله آمدن و رفتن ماست
شاید آن خنده که امروز دریغش کردیم
آخرین فرصت خندیدن ماست
زندگی همهمه ی مبهمی از رد شدن خاطره هاست
هر کجا خندیدیم
زندگانی آنجاست......

.............

مهدی
مهدی
۱۳۹۵/۰۲/۱۰

بيست سال بعد بابت كارهايی كه نكرده ای
بيشتر افسوس می خوری
تا بابتِ كارهايی كه كرده ای
روحيه تسليم پذيری را كنار بگذار
از حاشيه امنيت بيرون بيا
جستجو كن، بگرد، آرزو كن و كشف كن

مارک تواین

.............

مهدی
مهدی
۱۳۹۵/۰۲/۱۰

وقتی می روی
تمام چیزهای عادی
یادگاری می شوند
حساس می شوند
ترک بر می دارند

بر مبل نمی شود نشست
که تو آنجا نشسته بوده ای
هوا را نمی شود نفس کشید
که عطر تو آنجا بوده است

وقتی نیستی
همه چیز
تو را یادآوری می کند
تو را و نبودنت را...

مهدی
مهدی
۱۳۹۵/۰۲/۱۰

من گمان کردم رفتنت ممکن نیست

رفتنت ممکن شد...

باورش ممکن نیست

ساعت از نیمه شب گذشته...

و من به این می اندیشم...

اگر عشق کاری که با من کرد با تو می کرد...

چند روز دوام می اوردی؟؟؟

مهدی
مهدی
۱۳۹۵/۰۲/۱۰

من به خود میبالم که در این گوشه دنیا به امیدی زنده ام که فقط خود

دانم،نه عشق هست نه آرزو چرا که عشق را هوس گرفته و آرزو را

روزگار!!!!!!!!!!!!!!من به خود می بالم که در این گردی اعجاب انگیز به خودم

وابستم،من ساده ام ساده تر از بی رنگی پاکم پاکتر از یکرنگی من

خودمم خود خودم خودمم ،باران سرد که برای حضورت در قصرش باید

حتما اجازه گیری ،نکند که ترک بردارد چینی نازک احساس دلم،به خودم

می بالم که خودم را دوس دارم اندازه دنیا و حصاریست بین من و تو،من

نمیخاهم بفهمم راز بردن را میخاهم بازنده بمانم چرا که بردن در این دیر

با خلافی همراست یا کلک باید زد. من عاشق خوشحالی و شادی و

شورم دوس دارم که همگی شاد بمانیم بدونه گریه بدونه غم و غصه

بدونه دلتنگی...به که گویم که دلم می خواهد آسمان باشیم نه

ابر...کاش سهراب مرا میفهمید تا به جای تاشقایق هست زندگی باید

کرد می گفت تا دل شادی هست زندگی باید کرد چرا که شقایق ها

باختن بازی این دنیا راو چنان له شدن در زیر پای من و تو و احساس و

هوس که دگر جانی برای عاشق شدن نماند .این شقایق های وحشی

ست که تو میبینی نه شقایق های عاشق پس به خیال خود و شعر

سهراب زندگی میکنی و دلخوش از این دیر زمان.

مهدی
مهدی
۱۳۹۵/۰۲/۱۰

بی تو دنیا بر سرم آوار شد


بین ما هر پنجره دیوار شد

درد عاشق بودن ما ریشه داشت

رفتن و مردن علاج کار شد

آنکه اول نوشدارو می‎نمود

بر لب ما زهر نیش مار شد

عیب از ما بود از یاران نبود

تا که یاری یار شد دل ز دل بیزار شد

عاقبت با ناله سوداگران

عشق هم کالای هر بازار شد

آب یکجا مانده ام دریا کجاست؟

مردم از بس زندگی تکرار شد...