دیوار کاربران


مهدی
مهدی
۱۳۹۵/۰۲/۲۳

مدرسه و درس و دانشگاه و کارای اداریو
باید مینداختن شب که همه بیدارن !
نه این وقت صبح

مهدی
مهدی
۱۳۹۵/۰۲/۲۳

وقتی دو قلــــب برای یکـدیگر بتپد…
هیچ فاصله ای دور نیسـت …
هیچ زمانی زیــــاد نیسـت…
و هیچ عشــــــق دیگری نمی تواند
آن دو را از هم دور کند !
محکـم تریـن برهان عشـق…
" اعتمــــــــــاد" اسـت…

مهدی
مهدی
۱۳۹۵/۰۲/۲۳

آدمی اگر فقط بخواهد خوشبخت باشد، به زودی موفق می گردد …
ولی او می خواهد خوشبخت تر از دیگران باشد و این مشکل است!
زیرا او دیگران را خوشبخت تر از آنچه هستند تصور می کند …

مهدی
مهدی
۱۳۹۵/۰۲/۲۳

سه تا ایرانی و سه تا آمریکایی توی ایستگاه منتظر حرکت قطار بودن.

آمریکایی ها 3 تا بلیط داشتند (نفری یکی!) ولی ایرانی ها فقط یک بلیط!

آمریکایی ها از ایرانی ها می پرسن: شما چه طوری می خواهید سه

نفری با یه بلیط سوار قطار بشید؟ ایرانی ها می گن: نگاه کنید تا یاد

بگیرید.

وقتی سوار قطار می شن ایرانی ها هر سه تاشون می رن توی یه

دستشویی و در رو می بندند. آمریکایی ها هم که ایرانی ها رو تحت نظر

داشتند می بینن مسؤول قطار اومد بلیط ها رو جمع کنه. مسؤول بلیط ها

در دستشویی رو میزنه و می گه : بلیط لطفا! یکی از ایرانی ها لای در

دستشویی رو باز می کنه و بلیط رو می ده. (آقای مسؤول فکر می کرده یه

نفر تو دستشوییه دیگه!)

آمریکایی ها با دیدن این ماجرا کلی حال می کنن و تصمیم می گیرن تو راه

برگشت همین کارو بکنن. در راه برگشت دوباره این 3 تا آمریکایی که با اون

ایرانی ها همسفر بودن توی ایستگاه همدیگه رو می بیینن. آمریکایی ها

سه نفرشون فقط یک بلیط گرفته بودن ولی می بینن که ایرانی ها اصلا

بلیط ندارن! ازشون می پرسن شما چطور بدون بلیط مسافرت می کنید؟

ایرانی ها میگن: نگاه کنید تا یاد بگیرید.

خلاصه مردم سوار قطار میشن و آمریکاییها که حالا روش کار ایرانیها رو یاد

گرفته بودن هر سه نفرشون میرن توی یه دستشویی و درو میبندن. ایرانی

ها هم می رن توی یه دستشویی دیگه و در رو می بندن.

چند دقیقه بعد یکی از ایرانی ها از دستشویی میاد بیرون میره در

دستشویی آمریکایی ها رو می زنه و می گه: بلیط لطفا!!!!

مهدی
مهدی
۱۳۹۵/۰۲/۲۳

صدای زنگ تلفن - دخترک گوشی رو بر میداره - سلام . کیه؟

- سلام دختر خوشگلم منم بابایی! مامانی خونه است؟ گوشی رو بده بهش!

- نمیشه!

- چرا؟

- چون با عمو حسن رفتن تو اطاق خواب طبقه بالا در رو هم رو خودشون بستن!
.

.

.
سکوت
.

.

.
عمو حسن نداریم!

- چرا داریم. الآن پهلو مامانه.

- ببین عزیزم. اینکاری که میگم بکن. برو بزن به در و بگو بابا اومده خونه!

- چشم بابا!
.

.

.
چند دقیقه بعد

.

.

.

- بابا جون گفتم.

- خوب چی شد؟

- هیچی. همینکه گفتم یهو صدای جیغ مامانم اومد بعد با عجله از اطاق اومد بیرون همینطور که از پله ها میدوید هول شد پاش سر خورد با کله اومد پایین. نمیدونم چرا تکون نمیخوره
دیگه؟

- خوب عمو حسن چی؟

- عمو حسن از پنجره پرید توی استخر. ولی پری روز آب استخر رو خودت خالی کرده بودی یک صدای بامزه ای داد نگو! هنوز همون طور خوابیده!

- استخر؟ کدوم استخر؟ ببینم اینجا منزل **** نیست؟

- نه!

- ببخشین مثل اینکه اشتباه گرفتم .

مهدی
مهدی
۱۳۹۵/۰۲/۲۳

بعضی ها چه سخت باور میکنند

عمق مهربانی یک آدم را

بعضی ها چه دیر باور میکنند

بی گناهی یک انسان را

و بعضی های دیگر چه زوووود…

انگار بعضی ها را نمیشود خنداند

با بعضی ها نمیشود خندید

هر چند که مهربان باشند !!

بعضی ها را نمیتوان شناخت

هر چند که نزدیک باشند . . .

و بعضی و بعضی های دیگر

و شما جزو کدام بعضی ها

هستی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

مهدی
مهدی
۱۳۹۵/۰۲/۲۳

اگه الماس دنیا رو بیارم بسازم تاج و رو زلفات بزارم

نداره ارزشی پیش نگاهت که من الماس کوه نور و دارم

منو از من گرفتی با نگاهی شدم دیوونه ی چشم سیاهی

اگه جون منو از من بگیری نگیری عشقتو از من الهی

خیال کردم که هرگز دیگه عاشق نمیشم ندونستم برات دیوونه میشم

بنازم اون خدا رو خدای عاشقا رو تو رو از جون عزیزتر کرده پیشم

نگو فردا که فردا خیلی دیره دل عاشق مگه آروم میگیره

الهی تا ابد با من بمونی خدا هرگز تو رو از من نگیره

گل عشقت به جونم کرده ریشه جدا از تو نمیمونه نمیشه

بده دستای گرمت رو به دستم بگو عاشق میمونی تا همیشه

مهدی
مهدی
۱۳۹۵/۰۲/۲۳

روز خواستگاری (اتاق بغلی) :
_دوماد آینده(با صورتی چنان لبو) :ببخشید ، من یکم هول شدم،آخه اولین بارمه که دارم ازدواج می کنم. می شه شما شروع کنید ؟!

-عروس آینده :باشه ، چشم.شما توی انتخابات 88 به کی رای دادید ؟آیا هنوز همون نظر و دارید ؟ انتخابات آینده چی ؟ رای می دید ؟ اصلن تا حالا چند بار رای دادید ؟ نظرتون درباره ی عادل فردوسی پور چیه ؟ 20:30 چی ؟ اخراجی های 3 رو دیدید ؟

_دوماد:جسارتن مگه می خواید کارمند استخدام کنید ؟ بذارید خودم شروع می کنم :
_نظرتون درباره ی حجاب چیه ؟ البته منظورم چادره ! تا حالا نمازتون قضا شده ؟ اگه قرار باشه بریم مسافرت ، بین کربلا و دبی کدومش و انتخاب می کنید ؟ مرجع تقلیدتون کیه ؟

_عروس آینده:یه لحظه صبر کنید ، فهمیدم داستان چیه ! الان خودم می گم.بسم الله الرحمن الرحیم و بهی نستعین . اصول دین 5تاس . 12 تا امام داریم ، امام اول علی ....

ببخشیداااا ، صد رحمت به من که گزینشتون کردم برای استخدام ، شما که گزینش می کنید برای شب اول قبره !

و....

شب خواستگاری منزل دختر :

_واای ، مامان .پسره خیلی جوک بوود.دنبال قاتل امام حسین می گشت .یعنی اگه باهاش ازدواج کنم ، خنده ی یک عمرمون تامینه !!! .....

منزل آقا داماد :

_آقا مرتضی ، نظرت چیه ؟

_البته هر چی نظر شماس ، ولی اگه قبول کنه چادر سرش کنه من موافقم !

مراسم بله برون (پچ پچ های عروس و داماد ):

_داماد:چرا قبول کردی با من ازدواج کنی ؟

_عروس : من که خر شدم ، تو چی شد ؟

_داماد:من از وقتی که دیدمت دلم لرزید !

_عروس: تو که فقط جورابامو نگاه می کردی ، از چیشون دلت لرزید ؟

و......

خرید عروسی :

_داماد:مطمعنی این مانتو اندازه ته ؟؟

_عروس:آره عزیزم ، این مدلشه !

_داماد:حالا شلوارت چرا پاره س ؟؟

_عروس :هواکشه !

_داماد : پس حداقل بیا بریم یه چادر بخریم !

_عروس : اواا ، خاک تو سرم ، مگه می خوای چادر سرت کنی ؟؟

و......

مراسم عروسی :

_داماد (چنان لبو ، ولی این بار نه از خجالت،از عصبانیت):عزیز دلم ، اون شنل زورو دیگه چیه ؟ اینطوری می خوای بیای بیرون ؟

_عروس : ای وای ، چادرم همینجا بودا ،نمی دونم چی شد ! فک کنم لولو برد !

همون مراسم عروسی ،ولی توی تالار:

_داماد:عزیزم ، مثه اینکه این لولو دست بردار نیست،شنل زوروتم برد ؟

_عروس :نه ،اون برای وقتیه که نا محرما میان باشه ،پسر خاله و پسر عمه اینه که محرمن !

_داماد:پس لابد اصغر آقای قصاب و حسن کبابی و شوهر عمه ی خدا بیامرز من نا محرمن ؟!!!!

زندگانی مشترک :

_عروس:اِاِاِاِ ،چرا کانال و عوض می کنی ؟؟؟

_داماد : مگه نمی دونی عزیزم ؟ الان دیروز امروز فردا شروع می شه!

_عروس : شما هم مثه اینکه متوجه نشدی که من داشتم پارازیت می دیدم ؟!

_داماد : عزیزم ،پارازیت چرا ببینی ؟،الان می زنم تلویزیون جمهوری اسلامی برفک ببین !

و بالاخره مراسم طلاق :

_عروس:کجا می ری ؟ امروز وقت دادگاه داریم !
_داماد : امروز چندمه ؟

_عروس : 22

_داماد :کجا باید برم ؟ دارم می رم راهپیمایی !

_عروس : پس بی زحمت برای منم آبمیوه و کیک بیار !

مهدی
مهدی
۱۳۹۵/۰۲/۲۳

پنجره ها رو وا کنین که عشقم از سفر میاد

برای غربت شبم مژده ای از سحر میاد

صدای پاشو می شنوم تو کوچه ها قدم زنون

پر می کشه دلم براش به سوی ماه تو آسمون

آهای آهای ستاره ها فانوس راه اون بشین

بگین بیاد از این سفر تو این شب ستاره چین

پنجره ها رو وا کنین گل بریزین سبد سبد

میاد که پیشم بمونه گفته نمی ره تا ابد

ستاره ها بهش بگین جدایی و سفر بسه

بگین به این شکسته دل یه عمره دلواپسه


مهدی
مهدی
۱۳۹۵/۰۲/۲۳

عشق گناه نیست اما من در میان مردمانی زندگی می کنم که

عشق را گناه و عاشق را گناهکار می دانند

عشق را جرم و عاشق را مجرم می دانند!!!!


تا دلم گرفت ننوشتم...

تا دلم خواست نگفتم...

تا می شد نکردم...

تا تونستم کنار بودم...

تا سنگ برای پاهای سالم نباشم..

تا یکی نگه مجرم....

تا یکی متهم نکنه ....

ولی الان هم متهم هستم هم محکومم هم تبعیدی

هم مجرم هم فراری

فراری از خودم از کمبودهام از آرزوهام

از آدمی که میخواستم و چی شدم...

از زندگی که دنبالش بودم.

زندگی اینطوری ارزش مبارزه نداره...

اینقدری جنگیدم که نگن کاری نکرد...

البته فرقی نمیکنه وقتی متهم یا مجرم هستم ...