متفاوت ترین شبکه اجتماعی در ایران

پروفایل کاربر - seaman

seaman
عطر های گرون قیمت رو ول کن ، آدم باید بوی اعتماد بده …
1794
  • جنسیت : مرد
  • سن : 80
  • کشور : ایران
  • استان : مرکزی
  • شهر : انتخاب كنيد
  • فرم بدن : متوسط
  • اندازه قد : 1.70
  • رنگ مو : قهوه ای روشن
  • رنگ چشم : قهوه ای
  • تیپ لباس : انتخاب كنيد
  • سيگار : بدم میاد
  • وضعیت زندگی : انتخاب كنيد
  • اجتماع : انتخاب كنيد
  • زبان : انتخاب كنيد
  • برنامه مورد علاقه : انتخاب كنيد
  • وضعیت تاهل : مجرد
  • وضعیت بچه : ندارم
  • وضعیت سواد : دکتری
  • نوع رشته : انتخاب كنيد
  • درآمد : خوب
  • شغل : بیکار
  • وضعیت کار : بیکار
  • دین : مسلمان
  • مذهب : شیعه
  • دید سیاسی : انتخاب كنيد
  • خدمت : نرفتم
  • شوخ طبعی : خیلی شوخ طبع
  • درباره من : !
  • علایق من : !
  • ماشین من : انتخاب كنيد
  • آدرس وبلاگ : انتخاب كنيد
  • غذای مورد علاقه : انتخاب كنيد
  • ورزش مورد علاقه : انتخاب كنيد
  • تیم مورد علاقه : رئال
  • خواننده مورد علاقه : مهراد هیدن _ زدبازی
  • فیلم مورد علاقه : تروی
  • بازیگر مورد علاقه : پرویز پرستویی-شهاب حسینی
  • کتاب مورد علاقه : انتخاب كنيد
  • حالت من : بی تفاوت
  • فریاد من : عطر های گرون قیمت رو ول کن ، آدم باید بوی اعتماد بده …
  • اپراتور : ایرانسل
  • نماد ماه تولد : مرداد
  • تعداد اخطار : نداره
  • دلیل اخطار : انتخاب نشده
  • هدر پروفایل : 3115_headdmk1avds2pxnpbom2obepvuc5zcfq7dthqk.jpg
  • آهنگ پروفایل : http://upir.ir/931/Zedbazi-Ft-Behzad-Leito-Saat-Vayse-[Zedbazan-in].mp3

10 سال پيش

یه دختر خاله دارم 4 سالشه
اومده میگه میای بازی کنیم؟؟؟؟^__^

گفتم چی بازی کنیم؟

گفت من چشم میذارم تو برو گم شو!


10 سال پيش

+5

10 سال پيش

پشت در دسشویی نوشته بود

فکر نکن عمل کن … مردم پشت در منتظرن

10 سال پيش

هان مشو نومید چون واقف نه‌ای از سر غیب ...

باشد اندر پرده بازی‌های پنهان غم مخور .
+5

10 سال پيش



مهم نیست کجا متولّد شدم

و چگونه و کجا زندگی کرده ام.

مهم این است که در آنجا که بوده ام

چگونه رفتاری داشته ام

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

http://www.hamkhone.ir/member/13606/blog/view/102790--97-/

خوشحال میشم سر بزنین


10 سال پيش

از زاهدی شنیدم که میگفت : جواب چهار نفر مرا سخت تکان داد :

اول : مرد فاسدی از کنار من گذشت و من گوشه لباسم را جمع کردم تا به او نخورد.
گفت : ای شیخ خدا میداند که فردا حال ما چه خواهد بود!

دوم : مستی دیدم که افتان و خیزان راه میرفت،به او گفتم قدم ثابت بردار تا نیفتی.
گفت : تو با این همه ادعا قدم ثابت کرده ای؟

سوم : کودکی دیدم که چراغی در دست داشت،گفتم این روشنایی را از کجا آورده ای؟
کودک چراغ را فوت کرد و آن را خاموش ساخت و گفت : تو که شیخ شهری بگو که این روشنایی کجا رفت؟

چهارم : زنی بسیار زیبا که در حال خشم از شوهرش شکایت میکرد،گفتم اول رویت را بپوشان بعد با من حرف بزن.
گفت : من که غرق خواهش دنیا هستم و چنان از خود بیخود شده ام که از خود خبرم نیست،تو چگونه غرق محبت خالقی که از نگاهی بیم داری؟