یک پیغام از دوست
یک دستگیری زیار
یک نگاه از دلبر
یک قدم تا بغل
یک چراغ روشن
یک نور ز امید
همه روشنایی راه برای ادامه مسیر
مسیرت هموار ای خواننده بی منت،،، raz31
- جنسیت : مرد
- سن : 42
- کشور : ایران
- استان : تهران
- شهر : تهران
- فرم بدن : لاغر
- اندازه قد : 1.90
- رنگ مو : مشکی
- رنگ چشم : قهوه ای
- تیپ لباس : انتخاب كنيد
- سيگار : نمیکشم
- وضعیت زندگی : انتخاب كنيد
- اجتماع : انتخاب كنيد
- زبان : انتخاب كنيد
- برنامه مورد علاقه : انتخاب كنيد
- وضعیت تاهل : مجرد
- وضعیت بچه : ندارم
- وضعیت سواد : کاردانی
- نوع رشته : فنی و حرفه ای
- درآمد : متوسط
- شغل : کارمند
- وضعیت کار : تمام وقت
- دین : مسلمان
- مذهب : شیعه
- دید سیاسی : میانه رو
- خدمت : فراری
- شوخ طبعی : خیلی شوخ طبع
- درباره من : انتخاب كنيد
- علایق من : انتخاب كنيد
- ماشین من : 405
- آدرس وبلاگ : انتخاب كنيد
- غذای مورد علاقه : قورمه سبزی:ماکارونی
- ورزش مورد علاقه : فوتبال:تنیس:والیبال
- تیم مورد علاقه : رئال
- خواننده مورد علاقه : هر کی قشنگ بخونه
- فیلم مورد علاقه : هر فیلمی قشنگ باشه
- بازیگر مورد علاقه : هیچ
- کتاب مورد علاقه : رویای بر باد رفته
- حالت من : بد جنس
- فریاد من : امروز من با همه تنهایی خود به یاد آن همه خاطره ها مینویسم به یادت هستم وشاید روزی غرق در تنهایی خود بنویسم ..من به یادت مردم.....raz31
- اپراتور : ایرانسل
- نماد ماه تولد : فروردین
- تعداد اخطار : نداره
- دلیل اخطار : انتخاب نشده
- هدر پروفایل : 11572_headtm5babuk7atjuat69ypx715aasphc1tvco.jpg
- آهنگ پروفایل : http://s3.picofile.com/d/7511404943/16e5cb6e-177e-4cb0-a202-6235c3bd3ece/morteza_pashaei_Yeki_Hast.mp3
یاد دارم که شب از نیمه گذشت
رنگ شادی زدل و سینه گذشت
یاد دارم که جنون یار و بارم شد
شوق دیدار تو از جانم بگذشت
خاطر ای سینه مالا مال دردی
چونکه شعف از ناز نگاهم بگذشت
.........................................
و درونم آتشی است
از نبود آشنایی ،مهری،پشتیبانی،جانی،نفسی
آتشی است از قهر
نماگر کینه،جولان قبضه های نامهربان ایامی که قبضه کردن دلم را
درونم آتشی است از فزونی نعره کنندگانی که غرورشان ،غربت را نماگر شد
درونم آتشی است از هیاهوی جنگ نوردانی که آشوب به پا کردند
مرا فقط کمی دوست بدار
کمی در میان آن دستان مهربانت نوازش کن
اندکی در سرزمین جاودانه ات راهم ده
مرا به قدر یکی از ستارگان ،نور ده
به جرعه ای از آب حیات ،جانم ده
مرا به ظن این گمانه زنیها ،قضاوت نکن
مرا به نگاه خود عادت ده
که جز تو نبینم ننگرم،وطلب از دستان کسی نکنم
مرا به جهان خود ،جهانی ده،جانی ده،نفسی ده
من روز را به شب و شب را به انتهایش رساندم
رساندم که انتظار به پایان رسد
نوایی نو بیاید
نفسی تازه چاق شود
جانی به بالندگی رسم گردد
انتظار پایان نگرفت
واین قافیه هنوز رنگ نگرفته
کجایی..........؟
در میان سرسبزی این همه گل و گیاه،زمستان
در تجمعی از همه قشر مردم،تنها
در انبوهی از نعمات خداوندی،ولی گرسنه
در تکاپوی این همه آرزو ،ولی در رویا
در اقیانوسی بیکران،اما تشنه
ببین که در پهنه این گیتی چگونه
ریشه ام خشک میشود