بلاگ كاربران


  • پاييز مبارك

  • چیزی نمانده ‌‌... به آوازهای بی قرار باد و رقص دلبرانه ی برگ به دل کندن چنار ها از برگ های پهن پنج پری... به هزار رنگ شدن روزگار و تجلی دوباره ی بهار به عطر و بوی به های لب طاقچه و دانه های قرمز انار به قدم زدن های عاشقانه و خش خش برگ به خلق شاعرانه های قشنگ ... چیزی نمانده است تا ظهور عشق تا حضور حضرت پاییز...   …
  • دوست

  • دوست عجب امنيت خوبي ست ميتواني با او خودِ خودت باشي ميتواني دردهايت را-هرچندناچيز،هرچند گران-بي خجالت با او در ميان بگذاري از حماقت هايت بگویی... دوست انتخاب آزاد توست،اختيار توست نامش را در شناسنامه ات نمي نويسند، نامت را در شناسنامه اش نمي نويسند دوست عرف نيست، عادت نيست، معذوريت نيست، دوست از هر نسبتي مبرا ست دوست سايبان دلچسبي ست تا خستگي ات را با او به فراموشي بسپاري.... حسین پناهی   &nb…
  • زندگي

  • شخصی چای را آن قدر کم رنگ می‌‌نوشید که به سختی می‌‌توانستیم بفهمیم که آب جوش نیست! چربی‌ و نمک هم اصلا نمی‌‌خورد! ورزش می‌‌کرد و وقتی از ا‌و علت این کار‌هایش را می‌‌پرسیدیم، می‌‌گفت که این‌ها برای سلامتی‌ بد است و سکته می‌‌آورد.  ا‌و در چهل و پنج سالگی در اثر سکته قلبی درگذشت! .  چندی پیش …
  • مــاییم و مـی و مـطرب و ایـن کـنـج خـراب

  • مــاییم و مـی و مـطرب و ایـن کـنـج خـرابجـان و دل و جـام و جـامه در رهن شــرابفــارغ  ز امـیـــد  رحــمـت  و بــیـم عــذابآزاد  ز خـــاک  و بــــاد  و از آتـــش و آب  
  • آدم هاي مهربان

  • آدم‌های مهربان آدمهایی گرم و صمیمی هستند آدم‌های بی ریا و ساده آدم‌هایی که شبیه هیچکس نیستندهمان‌هایی که همیشه لبخند می‌زنند به هیچ‌کس بدی نمی کنند آرام صحبت می‌کنند ودیگران دلخوش به بودنشان هستندهمان‌ها که لحظه‌های زندگیشان سرشار از لطافت هوای بارانی است و به دور از رنگ‌ها و نیرنگ ها همراهانه با تو قدم می‌زنندهمان‌ها که خانه‌شان بسا…
  • صد سال ....

  • ﺻﺪ ﺳﺎﻝ ﺭﻩ ﻣﺴﺠﺪ ﻭ ﻣﯿﺨﺎﻧﻪ ﺑﮕﯿﺮﯼ، ﻋﻤﺮﺕ ﺑﻪ ﻫﺪﺭ ﺭﻓﺘﻪ ﺍﮔﺮ ﺩﺳﺖ ﻧﮕﯿﺮﯼ ﺑﺸﻨﻮ ﺍﺯ ﭘﯿﺮ ﺧﺮﺍﺑﺎﺕ ﺗﻮ ﺍﯾﻦ ﭘﻨﺪ : ﻫﺮ ﺩﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﺍﺩﯼ ﺑﻪ ﻫﻤﺎﻥ ﺩﺳﺖ ﺑﮕﯿﺮﯼ ...  
  • خون هر آن غزل که نگفتم به پای توست

  • این جا برای از تو نوشتن هوا کم است   دنیا برای از تو نوشتن مرا کم است!   اکسیر من! نه اینکه مرا شعر تازه نیست   من از تو می نویسم و این کیمیا کم است   سرشارم از خیال ولی این کفاف نیست در شعر من حقیقت یک ماجرا کم است   تا این غزل شبیه غزل های من شود   چیزی شبیه عطر حضور شما کم است   گاهی ترا کنار خود احساس می کنم   اما چقدر د ل خوشی این  خواب ها کم است …
  • من باشم و ، وي باشد و .....

  • من باشم و ، وی باشد و ، می ، باشد و ، نی کی باشد و کی باشد و کی باشد و کی من گه لب وی بوسم و ، وی گه لب می من مست ز ، وی باشم و ، وی مست ز ، می  
  • دستت را به من بده

  • اشک رازی ست   لبخند رازی ست   عشق رازی ست   اشک آن شب لبخند عشقم بود     قصه نیستم که بگویی   نغمه نیستم که بخوانی   صدا نیستم که بشنوی   یا چیزی چنان که ببینی   یا چیزی چنان که بدانی...   من درد مشترکم مرا فریاد کن.     درخت با جنگل سخن می گوید   علف با صحرا   ستاره باکهکشان   و من با تو سخن می گویم   نامت را به من …
  • وابستگي يا دلبستگي ؟

  • وابستگي يعني چون برام مفيدي پس دوستت دارم   دلبستگي يعني دوستت دارم حتي اگه مفيد نباشي   دلبسته هم باشيد نه وابسته هم ....