بلاگ كاربران
- عنوان خبر :
چوان دروغگو
- تعداد نظرات : 3
- ارسال شده در : ۱۴۰۲/۱۰/۱۰
- نمايش ها : 107
چوپان اصلا دروغگو نبود!
"چوپانی گاهگاه بیسبب فریاد میکرد :«گرگ آمد! گرگ آمد!» مردم برای نجات چوپان و گوسفندان به سوی او میدویدند، اما چوپان میخندید و مردم میفهمیدند که دروغ گفته است. از قضا روزی گرگی به گلّه زد. چوپان فریاد کرد و کمک خواست. مردم گمان کردند که باز دروغ میگوید. هر چه فریاد زد هیچکس به کمک او نرفت. چوپاندروغگو تنها ماند و گرگ گوسفندان او را درید."
داستان چوپاندروغگو را همگی میدانید و حتماً اولین بار در کودکی از زبان مادر یا مادربزرگتان شنیدهاید و برداشت اوّلتان در زمان کودکی «دروغ و دروغگویی» را بد میدانستید و حتی از چوپان متنفر شدهاید.
حالا که بزرگ شدهایم، به این موضوع فکر میکنم که شاید اصلا همه این ماجرا قصه بوده و چوپان اصلا دروغگو نبوده! روستاییان از همان اوّل بازیچه چوپان بودند. شاید چوپان برای ترساندن مردم، گرگ خیالی ساخته بوده؟ اصلا کدام از اهالی روستا گرگ را دیده بود؟ گرگی وجود داشته؟ شاهدی هست برای شهادت؟
چوپان اصلا دروغگو نبود؛ از قصد با دروغ گفتن و سرکار گذاشتن مردم، خود را پیش اهالی روستا بیاعتماد کرد تا نقشهاش را پیاده کند وگرنه اگر چوپان از همان اوّل دروغگو بود که مردم روستا گلّههای گوسفندان خود را به او نمیسپردند، حتما به او اعتماد کامل داشتند.
یعنی مثل مانور زلزله فراخوان میداده
اینم حرفیه..