دیوار کاربران
saharjojobala
۱۳۹۲/۰۵/۲۲
آه ، تنهایی ما غمگین است / درد دوری به دلم سنگین است / یاد ایام گذشته به دلم / زنده بادا که چقدر رنگین است . |
|
saharjojobala
۱۳۹۲/۰۵/۲۲
من به اندازه چشمان تو غمگین ماندم و به اندازه هر برق نگاهت نگران |
|
saharjojobala
۱۳۹۲/۰۵/۲۲
کسی هرگز نمی داند چه سازی می زند فردا / چه می دانی تو از دیروز چه می دانم من از فردا / همین یک لحظه را دریاب که فردا می شوی تنها . |
|
saharjojobala
۱۳۹۲/۰۵/۲۲
تنهایم اما دلتنگ آغوشی نیستم … خسته ام ولی به تکیه گاه نمی اندیشم … |
|
farhad1829
۱۳۹۲/۰۵/۱۹
بسلامتی اونایی که روز قیامت فقط زمین ازش |
|
stvjey68
۱۳۹۲/۰۵/۰۷
مرد رفته گر آرزو داشت برای یكبار هم كه شده موقع شام با تمامی خانواده اش دور سفره كوچكشان باشد و با هم غذا بخورند . او بیشتر وقت ها دیر به خانه میرسید و فرزندانش شامشان را خورده و همگی خوابیده بودند . هر شب از راه نرسیده به حمام كوچكی كه در گوشه حیاط خانه بود میرفت و خستگی و عرق كار طاقت فرسای روزانه را از تن می شست . تنها هم سفره او همسرش بود كه در جواب چون و چرای مرد رفته گر ، خستگی و مدرسه فردای بچه ها و اینجور چیزها را بهانه می كرد و همین بود كه آرزوی او هنوز دست نیافتنی می نمود . |